من یکسری شکایت هم از آبی کریشتف کیشلوفسکی دارم که چون هیچ مرجعی برای رسیدگی سراغ ندارم آنها را اینجا مینویسم.
مصاحبهگر از ژانلویی ترنتینان میپرسد آن صحنهای که در انتهای قرمز قاضی بلیط را از والنتین میگیرد، میبیند و به او پسمیدهد به چه معناست. ترنتینان با خونسردی میگوید نمیدانم. "...- نمیدانید؟ - نه نمیدانم! - ولی شما بازیگر فیلم هستید. از کارگردان نپرسیدید صحنهای که بازی میکنم یعنی چه؟ - کیشلوفسکی از اینکه ازش بپرسید این صحنه یعنی چه و چه معنایی دارد خوشش نمیاید..." بعدش ترنتینان توضیح میدهد که از دید او کیشلوفسکی یک شاعر است. چیزهایی در شعرها هستند که شما ممکن است نفهمید ولی از آن لذت میبرید. حتی گاه ممکن است چندان هم برای درک معنای آن تلاش نکنید؛ چرا که در آن لحظه برای لذت اصالت بیشتری (نسبت به معنا) قائل هستید. بهرحال کمتر شده به شاعری بگویند یالا توضیح بده منظور از فلان کلمه این بیت چیه!
برخی سکانسها و پلانها در آبی هستند که من نمیدانم چه معنایی دارند و برایم بسیار شخصی جلوه میکنند. برخی صحنهها را هم پس از چند بار دیدن فیلم درک کردم (در واقع موفق شدم برایش دلیل بتراشم). چرا چنین صحنههایی در فیلم وجود دارد؟ چرا من باید بار اول مات و مبهوت (و البته سرکیف و متلذذ) فیلم را تمام کنم و احساس کنم معنا ماهرانه پشت انبوه تصاویر ساحر زیبا پنهان شده؟ اگر در آن لحظه یکی ازم میپرسید نظرت چیست میگفتم فیلم زیبایی بود ولی نفهمیدم کیبهکی بود. احتمالا اقرار میکنید که بار اول، معاشقه ژولی و اولیویه کاملا غافلگیرتان کرد و نمیتوانستید اوضاع را تحلیل کنید. فیلم را دوباره دیدم بخاطر یک: لذت از تصاویر و سبک بصری. دو: کنجکاوی درباره معنا و محتوا. سه: شک کردم نکند واقعا خیلی کمتر از بقیه میفهمم. و احتمالا همهمان تجربه مشترکی داشتهایم: بار دوم و سوم بیش از بار اول از فیلم لذت بردهایم.
روش من برای دیدن فیلمهای برگمان، پاراجانف، تارکوفسکی و... این است: "خیله خب، الان فیلم را میبینم و هیچی ازش سردرنمیارم و اگر از بار سوم به بعد از یه چیزایی سر در بیارم خیلی خوبه." اما با سینمای کیشلوفسکی هیچوقت اینطور برخورد نکردهام. چرا که خود او معتقد بود فیلمش را برای عموم تماشاگران میسازد و (قاعدتا) همه آنرا میفهمند و اگر اینطور نباشد اشکال از فیلم است. صریحا تأکید میکرد که به تماشاگران خیلی اعتماد دارد و معتقد بود تماشاگران تکتک نماها را درک میکنند و یا حداقل چنین انتظاری داشت. خب، دو حالت بیشتر ندارد. یا او هزاران آدم مثل من را اشتباها زیادی فهیم فرض کرده و یا دارد دروغ مصلحتی میگوید تا از شر پاسخگویی درباره فیلمهایش - که بیشتر دوست داشت راجع به چگونگی ساختنشان حرف بزند تا چیستی آنها - خلاص شود. من متهم میکنم: کیشلوفسکی معتقد است فیلمش را برای آدمهای عادی ساخته، اما آدمهای عادی بار اول جذب فیلم نمیشوند. تا بعد...