بیمار روانی

The Master's Masterpiece

بیمار روانی

The Master's Masterpiece

کیشلوفسکی (۶) - ده فرمان

آل پاچینو در سکانس پایانی Scent of a Woman (که برای آن اسکار بهترین بازیگری گرفت) در خطابه شورانگیز خود و با لحنی بسیار تاثیرگذار خطاب به جمعیت میگوید:

I Always Knew What The Right Path Was,
Without Exception, I Knew.
But I Never Took It.
You Know Why?
It Was Too Damn Hard...

ممکن است همه با شنیدن نام "ده فرمان" چارلتن هستون و فیلمهای ماسیستی دهه 50 و 60 را بخاطر آورند، اما کیشلوفسکی ده فرمان را به زندگی امروز ما کشانید. او ده فرمان موسی را بصورت ده فیلم لطیف یکساعته مستقل از هم (که داستان همگی آنها در جهان امروز میگذرد) ساخت. استقلال این ده فیلم باندازه استقلال سه فیلم تریلوژی سه‌رنگ از هم است؛ فیلمها بظاهر مستقل هستند و هر کدام را میتوانید جداگانه ببینید (کیشلوفسکی از اپیزودهای 5 و 6 ورسیون‌های سینمایی هم ساخت)، اما با دقت بیشتر المانهای مشترک بین فیلمها و بیانیه‌ها و تفکرات مشترک آنها آشکار میشود. فیلمها تلویزیونی هستند، بدین معنا که برای نمایش در تلویزیون ساخته شدند، اما ساختار فیلمهای تلویزیونی - مشخصا سریال - در آنها رعایت نشده است (بعنوان نمونه قاب‌بندیها به‌تناسب مدیوم بسته‌تر هستند ولی شخصیت‌پردازیها کاملا سینمایی است. هر چند که سایر فیلمهای کیشلوفسکی هم بدلیل فردگرایی‌شان نماهای بسته‌تری نسبت به عموم فیلمها دارند.) و همین (وفادار نماندن به قراردادهای فیلمسازی برای تلویزیون) یکی از دلایل ماندگاری آنها شده. نویسندگی، کارگردانی، تدوین و آهنگسازی هر ده فیلم را افرادی ثابت (پیسیویچ، کیشلوفسکی، اسمال و پرایزنر) بعهده داشتند، اما سایر عوامل فنی فیلمها متغیر بودند. جالب اینجاست که هر ده فیلم همزمان و بمدت یکسال ساخته شدند (مثلا فرض کنید کارگردان امروز با یک فیلمبردار و نورپرداز کار میکند و فردا یا حتی همانروز با یک فیلمبردار و نورپرداز دیگر! با اینهمه فیلمها بشدت یکدست هستند). 
 
ده فرمان درباره آدمهایی است که نمیدانند راه درست کدام است، یا اگر میدانند مثل آل پاچینوی Scent of a Woman هستند که بعلل مختلف از آن راه نمیروند. غرایز، احساسات، ترس، شک و... در ده فرمان باعث ایجاد دوراهی‌ها و تردید پرسوناژها میشود. فیلمها بیشتر وضعیت بوجود آمده را نمایش میدهند و کمتر به قضاوت میپردازند. از ده فرمان به بعد همه فیلمهای کیشلوفسکی همسو هستند: او سعی میکند برای خودش و تماشاگران مفاهیمی مثل زندگی، زنده بودن، ارزش و بخصوص "انسان بودن" را دوباره تعریف کند. تا بعد...