بیمار روانی

The Master's Masterpiece

بیمار روانی

The Master's Masterpiece

دوش روانی ۲۰

دو پلان بسیار مهم و موثر در دوش روانی هستند که در نگاه اول ناقض توجیه یادداشت قبلی (سیر تدریجی صعود و فرود تصاویر در دوش روانی) و در تقابل و تضاد با بقیه پلان‌ها بنظر میرسند. یکی آخرین نمای بخش اول که در آن سایه قاتل دیده میشود و پس از این نما حمله شروع میشود، و دیگری نمای مشهور و بیادماندنی پایانی سکانس که دوربین در حرکتی چرخشی از جسد ماریون دور میشود. هر دوی این نماها بسیار طولانی هستند (به ترتیب 17 و 31 ثانیه) و بنظر میرسد قرابتی با نماهای همسایه ندارند. واقعیت اینست که این دو نما دو کارکرد کاملا متفاوت دارند و برای شکل و شمائل و حضورشان در سکانس هم، میشود دلیل‌تراشی‌های نامشابهی داشت.

نمای اول یک نمای آندره بازنی تمام عیار است که به نحوی موثر تمامیت زمانی و مکانی را بکار بسته است. این تنها نمای کل سکانس است که موقعیت نسبی شخصیتهای سکانس و صحنه را به تماشاگر نشان میدهد و به او امکان میدهد تا تصویری کلی از صحنه بدست آورد. در نظر داشته باشید که همه نماهای سکانس از زوایایی هستند که مشکل بتوان بر اساس آنها تصویری عینی از جنایت داشت و در واقع تصاویر کمابیش در درجه‌ای از انتزاع هستند و تنها چیزی که میتوان بطور قطعی گفت اینست که «جنایتی در حال وقوع است.» همین. چند و چون کار برای ما چندان واضح نیست. اما این نمای طولانی کمک میکند تا تصویری کلی از آنچه رخ خواهد داد بدست آوریم، و ناخودآگاه تنهایی و بی‌پناهی قربانی در لحظاتی قبل از وقوع جنایت را مشاهده کنیم. اما آنچه اهمیتی بسیار بیشتر دارد، تعمد هیچکاک در نشکستن این نماست. او می‌توانست بین نماهایی از قاتل و ورود او به حمام، ماریون بی‌خیال، چاقوی در دست قاتل و... تردد کند و بر حس تعلیق صحنه بیفزاید. اما هیچکاک با نمای قعلی بجز ایجاد حس تعلیق فشار روانی را هم به تماشاگر تحمیل میکند. بخصوص چون نما بین نماهای بسیار کوتاه محاصره شده است و بعد از آن حمله شروع میشود، بسیار نفس‌گیر است و به آرامش غریب پیش از طوفان میماند. بررسی این نما برای علاقمند آثار هیچکاک مفید و جالب خواهد بود چون با روش مرسوم هیچکاکی ساخته نشده است. مونتاژ یکی از مولفه‌های بسیار مهم آثار اوست و بعنوان مثال هیچکاک کوشش خود را برای ساخت طناب تخطئه میکرد چون احساس میکرد از تئوری‌های خودش درباب کارکرد تدوین عدول کرده است. اما در عین حال در این نما با آنکه استفاده از مونتاژ هیچکاکی دور از عقل نبوده است، او از قطع استفاده نکرده تا ما را یاد سنت فیلمسازی فرانسه و آدمهایی مثل ژان رنوار بیندازد که به تمامیت زمان و مکان وفادار بودند. هیچکاک اینجا از روش مورد علاقه‌اش استفاده نکرده تا نشان دهد برای او تکنیک اصالتا واجد ارزش نیست و حتی اگر استاد یک فن باشید دلیل نمیشود که دائم آنرا بکار ببندید و به هر زخمی بزنید. تصور اشتباهی که حتی بزرگترین فیلمسازان هم (منجمله خود هیچکاک) گاه در دام آن افتاده‌اند.

اما نمای دوم مورد بحث چیزی کاملا متفاوت از نمای اول است. حالا و پس از پایان کنش، دیگر همه چیز تمام شده و این نمای طولانی قصد دارد تماشاگری را که در چند دقیقه قبل بشدت درگیر صحنه شده بوده از آنچه دیده جدا کند و او را در ادامه دنیای فیلم همراه کند. ماریون مرده است و هیچکاک با این نمای کشدار اولا فرصتی برای تنفس به تماشاگر میدهد تا از فشار روانی تصاویر آزاردهنده قتل آزاد شود، و ثانیا این امکان را به او میدهد که آنچه را با سرعت به او نشان داده شد، حالا درک و هضم کند. قتلی رخ داده و فردی کشته شده و آنچه در نهایت باقی مانده، یک جسد است. تماشاگر آرام‌آرام از مقتول، یعنی قهرمانش در نیمه اول فیلم، دور و جدا میشود و گویا دارد او را به حال خود رها میکند. البته حرکت چرخشی دوربین و دور شدن تدریجی آن را نمیتوان صرفا یک شیرین‌کاری بصری یا عرض اندام تکنیکی دانست. مثلا به این نکته توجه کنید که در نمای قبلی، آب و خون «در جهت» عقربه‌های ساعت به داخل آبراه می‌ریزند و دوربین همزمان روی آبراه «زوم» میکند، اما در نمای بعدی (که هوشمندانه بجای کات، دیزالو شده است) دوربین «در خلاف جهت» عقربه‌های ساعت، از چشم ماریون «زوم‌بک» میکند. از نوع حرکت دوربین و از خود تصاویر چه میتوان فهمید؟ آیا کنتراست شدید بین سیاهی آبراه و نور نمای بعد (صورت ماریون) اتفاقی است؟ یا آیا میتوان گفت که جانمایه ماریون در آبراه ریخته شده و آنچه مانده تن بیجان اوست؟ از طرف دیگر خود چشم هم برای بررسی موضوع جالبی است. آیا فرم آبراه در کف حمام کمابیش شبیه فرم چشم انسان نیست؟ آیا قطره آبی که پایین چشم ماریون است مجازا یک قطره اشک است؟ آیا ماریون مرده دارد من و شما را نگاه میکند و برعکس؟ اصلا نکند دقیقا به همان جایی خیره شده که نورمن چند دقیقه پیش ایستاده بود؟!

نظرات 2 + ارسال نظر
سروش 27 اردیبهشت 1385 ساعت 23:28

من هی این صفحه دوش روانی رو ذخیره می کنم تا بعدا بخونمُ اما بهد چند روز می بینم دوباره یه چیزی بهش اظافه شده.
آقا این کی تموم میشه؟
ولی مرسی این وبلاگت از هر مجله ای بهتره.
ما که هرچی می گردیم یه مجله نقد خالص پیدا نمیکنیم هی باید بخونیم ببینیم سونوگرافی آنجلینا جولی نتیجه اش چی شد!!

سخت نگیر رفیق! هر وقت رسیدیم به آخرهایش خود به خود معلوم میشود که داریم میرسیم به آخرهایش. در یادداشت آخر هم به طرز تابلویی یادداشت آخر بودن را اعلام میکنم!!

رضا 30 اردیبهشت 1385 ساعت 23:57 http://avalanche.blogfa.com/

آره واقعا کارت درسته. من که کلی حال می کنم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد