بیمار روانی

The Master's Masterpiece

بیمار روانی

The Master's Masterpiece

دوش روانی ۱۵

آنچه بیننده را تحت تاثیر قرار میدهد از دو منظر قابل بررسی است. یکی اینکه چه اتفاقی در سکانس میفتد و دیگر اینکه این اتفاق چگونه نمایش داده میشود. بخشی از تکان‌دهندگی صحنه بخاطر آن است که اتفاق غیر قابل توضیحی رخ میدهد. قهرمان فیلم در نیمه فیلم از فیلم حذف میشود و این کاری است که حتی امروز هم کمتر کسی جرأتش را دارد. در انتهای دهه 1950 جنت لی بازیگر سرشناسی بود و حذف ناگهانی او از فیلم ضربه بزرگی به تماشاگران بود خصوصا آنکه در تبلیغات فیلم نیز همه جا از جنت لی به عنوان شخصیت اصلی فیلم نام برده شده بود و روی پوسترها عکس او کار شده بود (تصور کنید مثلا به قصد دیدن فیلمی از تام کروز به سینما میروید و او در نیمه‌‌های فیلم کشته شود). تازه حذف قهرمان از فیلم خیلی غافلگیرانه صورت میگیرد. او بدون هیچ دلیل مشخصی و در جایی از فیلم که به هیچ عنوان انتظارش نمیرود با خشونت زیاد کشته میشود. بیننده هیچ منطق مشخصی برای آنچه دیده نمی‌یابد و مبهوت باقی مانده. ممکن است ذهن به دنبال مجرم بگردد اما مجرم هر که باشد، سوال اصلی همچنان لاینحل است و آن اینکه انگیزه جنایت چه بوده.

خب، این وجه محتوایی صحنه است که بیننده را غافلگیر میکند. اما از نگاهی دیگر بیش و پیش از محتوای سکانس، نحوه نمایش آن است که تماشاگر را تحت تاثیر قرار میدهد. پرداخت غیر معمول سکانس به شدت جلب توجه میکند: مجموعه‌ای از نماهای بسیار نزدیک و بسیار کوتاه که هیچکدام بیش از یک ثانیه نیستند و به سرعت به هم کات میشوند، صحنه را گیج‌‌کننده کرده. در عرض 45 ثانیه 90 نمای مختلف از 70 زاویه مختلف دوربین ارائه میشود و بیننده در واقع توسط نماها تیرباران میشود. نمیدانم اگر قرار باشد کارگردانان درجه اول این صحنه را کارگردانی کنند چند نفر ممکن است پرداخت هیچکاک را برگزینند، یا اصلا چند نفر به ذهنشان خطور میکند که میتوان صحنه را اینطوری هم ساخت؟!

خلاصه کنم. احتمالا دو جور میتوان شوک صحنه را مورد بررسی قرار داد و مرسوم است که این دو جور را به واژه‌های «فرم» و «محتوا» ربط دهند. من فعلا قصد ندارم به نسبت و اثر متقابل این دو در دوش روانی بپردازم چون نه شناخت درستی از این دو مقوله دارم و نه الان زمان مناسبی برای آن است. همچنین قصد ندارم به تحلیل محتوایی صحنه بپردازم، چون به این کار کمتر علاقمندم و ضمنا گمان میکنم آنچه ذکرش لازم بوده را قبلا ذکر کرده‌ام. پس از یادداشت بعد به این خواهم پرداخت که ساختار بصری صحنه چه کمکی به فیلم و سکانس کرده است. ارائه تحلیل کاملی از سکانس برای بینندگان آماتوری مثل من و شما غیرممکن است (جسارت نباشد البته، ولی نه من و نه احتمالا شما هیچکدام تحصیلات آکادمیک سینمایی حسابی نداریم) و در نتیجه بررسی موضوعات مهمی از دایره بحث خارج است؛ موضوعاتی مثل بررسی جزء به جزء تدوین، طول هر نما و نسبت و ارتباط هر نما با نماهای قبل و بعدش، بررسی حرکت و ترکیب‌بندی در نماها و غیره و غیره. اما با این همه تلاش برای ارائه تحلیلی سطحی و گذرا از سکانس بی‌فایده نخواهد بود چون لااقل غنای پرداخت هیچکاک تا حدودی - هر چند اندک - مشخص میشود.