بیمار روانی

The Master's Masterpiece

بیمار روانی

The Master's Masterpiece

سه رنگ کیشلوفسکی (۳۴) - ژولیت بینوش

پدر ژولیت بینوش فیلمساز بود و خواهر بزرگترش Marion Stalens هم عکاس است که حتما بازی کوتاه او را در سرخ، در نقش دامپزشک دیده‌اید. بینوش در 20 سالگی با گودار کار کرد. با ژان لویی ترنتینان در "ملاقات" و کمی بعد در "خصومت" (که با کارگردانش سر و سری داشت) با ژولی دلپی همبازی بود. در سال 1988 اولین(؟) فیلم انگلیسی زبانش (سبکی تحمل‌ناپذیر هستی) را به کارگردانی فیلیپ کافمن بازی کرد. بعدش Damage لوییس مال و بالاخره سزار، جشنواره ونیز و نامزدی گلدن گلاب برای آبی کریشتف کیشلوفسکی. بینوش با تسلطش به انگلیسی براحتی میتوانست توی هالیوود گل کند، اما او حتی بعد از اسکار بیمار انگلیسی هم به بازی در فیلمهای کوچک فرانسوی ادامه داد. امروز پس از 20 سال بازیگری، معلوم شده که برای او ارزش "کیفیت" بیش از آنست که بتوان آنرا با کمیت، شهرت و یا ثروت طاق زد. بینوش ماندن در حاشیه را ترجیح داده.

کاراکترهایی که بینوش قبل از آبی بازی کرده هرکدام از جهاتی شبیه  ژولی‌اند و بنابراین ژولی، بینوش را چندان به دردسر نیانداخته؛ خصوصا که یکی از دوستان نزدیک او هم در حادثه‌ای شوهر و پسرش را از دست داده بود: یک الگوی زنده! بینوش پس از آبی هم کاراکترهای مشابهی را بازی کرد. محکم، تودار، متکی‌بخود، آرام، حساس و یا ترکیبی از همه اینها. تقریبا چیزی شبیه به خود ژولیت بینوش.مهمترین ویژگی بازی بینوش این است که شخصیتهایش را بدون انجام کارهای چشمگیر خلق کرده و این ویژگی در خلق ژولی بشدت نمایان است. او حس ژولی را با کمترین لوازم به بیننده منتقل میکند و بجای استفاده از کلام، انتقال حس را با تسلط حیرت‌آورش روی نحوه نفس کشیدن، راه رفتن و... ممکن ساخته. حسی که بسیاری بازیگران برای ایجادش یک دقیقه وقت میخواهند، او با روشهای خلاقانه‌ای، مثلا فرودادن حساب‌شده آب دهان، بسرعت منتقل میکند. مهمترین ابزار بینوش در آبی چهره‌ایست که او همه حرکات زائد اجزائش را حذف کرده. او خیلی حرفها را با طرز نگاه یا میزان بازوبسته بودن چشمها بیان کرده.

علاوه بر اینها، که شگردهای تکنیک ژولیت بینوش محسوب میشوند، او با افزودن چیزهای ریزی به شخصیت ژولی، او را برای خودش شخصی کرد. طوریکه پس از گذشتن نیمی از آبی، تشخیص اینکه الان ژولی عصبی است، راحت است، حوصله ندارد و... برای تماشاگر زیاد سخت نیست و این بزرگترین کمک به کریشتف کیشلوفسکی بود. مثلا یکی از ویژگیهای ژولی این است که وقتی یکدفعه زیادی عصبی میشود ناخودآگاه یک لحظه چشمانش را می‌بندد تا آرامتر شود. نمونه‌هایش هم کم نیستند. وقتی آبنبات را توی کیفش پیدا میکند، وقتی مادر مبتلا به آلزایمرش بعد از کلی توضیح باز هم او را ماری‌فرانس میخواند، وقتی گربه را برای کشتن موشها در انباری رها میکند، وقتی در برنامه تلویزیونی صحبت از او میشود و... تا بعد...