بیمار روانی

The Master's Masterpiece

بیمار روانی

The Master's Masterpiece

سه رنگ کیشلوفسکی (۲۵) - آبنبات

اگر اولین پلانهای آبی کیشلوفسکی را دوباره بخاطر بیاورید، همان اولها که ماشین دارد بسرعت توی بزرگراه حرکت میکند، دست آنا بیرون از پنجره ماشین، زرورقی را در برابر باد نگه داشته بود که نهایتا آنرا به آسمان و باد سپرد و در نمای بعد هم، چهره معصوم او را دیدیم (یعنی دومین و سومین نمای فیلم - عکس). 20 دقیقه بعد در سکانسی جالب و برای من دوست‌داشتنی، متوجه میشویم آن زرورق اول فیلم تنها یک نقش تزئینی برای تصاویر نداشته و فیلم از آن استفاده معنائی هم میکند.

داخلی - شب - منزل ژولی: ژولی محتویات کیفش را، همانند ورونیک در زندگی دوگانه ورونیک، خالی میکند. از بین این همه خرت و پرت تنها چیزی که توجهش را جلب‌میکند یک آبنبات چوبی است که آخرین چیزی بود که از کیف بیرون افتاد. ژولی مجددا عمیقا دگرگون میشود و مجددا سعی میکند احساسش را کنترل‌کند. در طول فیلم چندبار اینطوری میشود، اول احساس ناخودآگاه و طبیعی ناراحت‌شدن و بعد تصمیم خودآگاه غلبه بر احساس. انگار یکدفعه یادش میاید که نباید احساساتش او را تحت تاثیر قرار دهند. بگذریم، ژولی زرورق روی آبنبات را باز میکند و دوربین کیشلوفسکی روی دستهای ژولی میماند تا زرورق ابتدای فیلم را بخاطر بیاوریم [عکس]. ژولی آبنبات را با خشم میخورد. اگر برگردیم به ابتدای فیلم، همان اول که زرورق از دست آنا رهامیشود یکجور اخطار یا اطلاع قبلی برای سرنوشت سرنشینان عموما، و سرنوشت آنا خصوصا، است. مشابه این اطلاع قبلی دادن‌ها را در سفید با کارخرابی! کبوتر روی شانه کارول و در سرخ با عکسی که بعدا عینش رخ‌میدهد، یا با بازوبسته‌شدن شدید پنجره‌ها در سالن مد، شاهد هستیم. رهاشدن زرورق برای من نشانی از پیوند خوردن روح آنا به ابدیت (آسمان - که زرورق در آن رها میشود) است. وجود آبنبات توی کیفش هم طبیعی است؛ هرچه باشد او مادر یک دختربچه بوده. وقتی ژولی آبنبات را میخورد احساس و خشم، هردو را درونی میکند؛ او نمیتواند خودش را از خاطراتش جداکند. خوردن آبنبات سریعترین راهیست که برای ازبین‌بردن آن بذهنش میرسد و با سرعت و خشونت تمام اینکار را انجام میدهد (مکیدن که هیچ، در واقع بجای جویدن، آنرا خردمیکند) و چوبش را هم توی آتش پرت میکند. بعد یکدفعه چیزی به کله اش میزند که استارت نیمه دوم سکانس است. چون این یادداشت خیلی دراز میشود بماند برای بعد. تا بعد...