-
حرفهای دو نفره، به همه
10 بهمن 1384 19:00
برای راس و. 1. «چه طور میتونی کامنتهای من رو پاک کنی؟! تو دیگه چرا! تو که سانسورچی نبودی! آیییی آزادی!» 2. هم بعضی از آنهایی که مرا میشناسند معتقدند که وبلاگم به خودم نمیخورد، هم آن معدودی که از طریق وبلاگ با من آشنا شدهاند میگویند تصورشان از نویسنده اینجا با واقعیت تفاوت اساسی داشته. من و وبلاگم دو نفریم. دو هویت...
-
پول، برو گمشو!
1 بهمن 1384 22:24
فکر میکنید عبارات «نائومی واتس» و «پینک فلوید» چقدر به هم میخورند؟ هیچی؟ اتفاقا من هم همین فکر را میکردم، ولی وقتی فهمیدم زنگ موبایل خانم واتس آهنگ Money است، متوجه شدم که نباید چنین فکری بکنم! علاقه شدید واتس به پینک فلوید از جنس علاقه من و (احتمالا) شما به این گروه نیست و دلیل هم دارد. پیتر واتس، پدر نائومی، از سال...
-
دوش روانی ۱
30 دی 1384 12:43
جمعه صبح. زیر دوش هستم و با شامپو افتادهام به جان سرم. گاهی وقتها کف فراوان هم صفایی دارد ها! کمکمک انبوه کف به حوالی گوشهایم هم میرسد و بعد با حرکت دستهایم، همه کفها همزمان وارد هر دو گوشم میشوند. دفعتا و بشکلی کاملا ناگهانی صدای محیط قطع میشود و تنها چیزی که شنیده میشود صدای جلز و ولز کفها توی گوشم است. همین. و...
-
نور زمستانی
22 دی 1384 16:42
انگار قطرههای آب هرچی تو آسمون بالاتر میرن، بیصداتر میشن. بارون... برف...
-
پریدن
13 دی 1384 19:14
گرچه بی مزد و مواجبم، ولی حس میکنم لازم است از کسان احتمالی گرامیای که در یک ماه گذشته با انگیزه دیدن مطلب جدید این صفحه را باز کردند و چیز تازهای ندیدند صمیمانه عذرخواهی کنم. و عذرخواهی میکنم که باید بگویم احتمالا در یک ماه آینده نیز روال همین است. این را بگذارید به حساب گرفتاریهای شدید و چندگانه این چند وقتهام،...
-
تا ببینیم سرانجام چه خواهد بودن...
13 آذر 1384 00:09
دیروز سالگرد تولد من بود و فردا هم سالگرد تولد وبلاگ من خواهد بود. از بین سینماییها، من روز تولدم را با ژان-لوک گدار، نینو روتا و جولین مور شریک هستم و وبلاگم هم روز تولدش را با والت دیزنی، فریتز لانگ، و اتو پرمینجر. از حیث وزن اسامی کمابیش برابر هستیم و خیلی به هم حسودی نمیکنیم. توی دنیای به این کوچکی آنقدر موضوعات...
-
هیچی ۹- مؤخره
1 آذر 1384 15:18
نوشتن درباره هیچی برای خودم تجربه دلچسبی بود. سریع، بدون مطالعه، پراکنده، با ویرایش اندک، و معمولی. همانطور که اول گفته بودم آنها را تفریحی نوشتم و در نیتجه طبیعی است که در عرض یک ماه، جوری که خودم هم کمی تعجب کردهام، هشت یادداشت بنویسم. این مجموعه میتوانست خیلی خیلی بهتر باشد اما نسبت به وقتی که برایش گذاشتم، در...
-
هیچی ۸- کد مجهول
25 آبان 1384 22:58
میشائیل هانکه (یا شاید هم میشائیل هانتکه) از معدود فیلمسازان معاصر بسیار مورد علاقه من است. توصیف لذت ناشی از دیدن آثار او مانند توصیف خود آثارش چندان ساده نیست و این درک و لذت در مواجهه با هر فیلم کیفیتی خاص خود دارد؛ شاید به این خاطر که هر فیلم او یک برگ برنده جدید است که برای علاقمند آثارش رو میکند. برگ برندهای که...
-
هیچی ۷- شمال با شمال غربی
21 آبان 1384 20:53
«دیدم که با یک وضعیت قدیمی قراردادی روبرو هستیم. مردی است که در یک نقطه کاشته شده که احتمالا هدف گلوله قرار بگیرد. معمولا این صحنه را چطور از کار درمیاورند؟ شبی تاریک در تقاطع دو خیابان باریک شهر. قربانی در دایرهای نور زیر یک تیر چراغ منتظر ایستاده است. باران به تازگی سنگفرشها را شسته است. تصویر درشتی از یک گربه سیاه...
-
هیچی ۶- نوستالگیا
18 آبان 1384 15:46
اولین واژهای که در مواجهه با عبارت «تارکوفسکی» به ذهنم میرسد، چیزهایی مثل شاعر سینما، فوقالعاده، کمنظیر، معجزهگر، دوستداشتنی، اعصاب خرد کن، غیرعادی و... نیست. واژه من، «مکاشفه» است. درک و لذت از آثار او - بنظر من - تنها از راه مکاشفه و شهود ممکن است و این غیر قابل انتقال به دیگری و برای هر فرد هم منحصر به خود...
-
هیچی ۵- روزی روزگاری در غرب
15 آبان 1384 23:22
با این منظور که نشان دهم هیچی الزاما صرفا از یک نما تشکیل نمیشود و ممکن است یک مجموعه نما یک هیچی تشکیل دهند، این هیچی را از روزی روزگاری در غرب (1968 - سرجو لئونه) مثال میاورم. سکانس سیزده دقیقهای آغازین فیلم که طی آن عنوانبندی فیلم آرامآرام نمایش داده میشود به بیننده علاقمند به سهگانه دلار اخطار میکند که قرار...
-
هیچی ۴- حرفه: خبرنگار
12 آبان 1384 19:24
وقتش رسیده که کمی هیچیها را متنوعتر کنم و چهارمین هیچی کاملا متفاوت از سه تای قبلی است. راستش فیلمهای این فیلمساز سرشار از انواع هیچی هستند ولی اگر بنا به انتخاب باشد پیش و بیش از همه، شاخصترین نمونه به یاد میاید: سکانس پایانی حرفه: خبرنگار (1975 - میکلآنجلو آنتونیونی) که البته اسم فیلم توی اروپا این بود و در...
-
همین بیمار روانی
10 آبان 1384 23:57
درباره تصمیم ظاهرا ناگهانیام و تعطیلی وبلاگ همزاد توضیح میدهم. وبلاگ را که راه انداختم برخی دلیل نوشتنم را پرسیدند و من جوابهای مختلفی به آنها میدادم: 1- میخواهم چهره دیگر نویسنده اینجا را رو کنم. اسم وبلاگ هم بهمین خاطر « همان بیمار روانی » است. یعنی که آن دقیقا همین است. 2- چون من هم عین بقیه، دلم میخواهد وبلاگ...
-
هیچی ۳- سه رنگ: آبی
7 آبان 1384 16:51
معتقدم غیر از سه رنگ تقریبا هیچکدام از فیلمهای کریشتف کیشلوفسکی بمعنای کامل کلمه «خوب» نیست اما با اینحال او از فیلمسازان مورد علاقهام است. کاریش نمیشود کرد! علاقه است دیگر! استدلال درست و حسابی هم نمیخواهد و در نتیجه این هیچی را از آبی (1993 - کریشتف کیشلوفسکی) انتخاب کردهام. البته قبلا، هنگام بررسی طولانی آبی، در...
-
هیچی ۲- طبیعت بیجان
3 آبان 1384 22:37
این یادداشت به یک هیچی از فیلم طبیعت بیجان (1354 - سهراب شهید ثالث) میپردازد. البته این فیلم ماهیتا یک هیچی بزرگ است و تاکید روی یک هیچی مابین انبوه هیچیهای فیلم کار صحیحی نیست اما بهرحال چون باید یک نما را معرفی کرد من جسارتا یکی را انتخاب کردم. انتخاب این نمونه به این معنا نیست که از سایر هیچیهای فیلم والاتر،...
-
هیچی ۱- پرواز بر فراز آشیانه فاخته
26 مهر 1384 11:56
برای شروع، اولین نمونه هیچی را از فیلمی انتخاب کردم که خیلیها آن را دیدهاند و طبیعتا برای بسیاری آشناست. یک زمانی روزنامه شرق ستونی داشت با محتوای (و نه عنوان) «سکانس خوب / سکانس بد» که در هر شماره دو نفر دو سکانس خوب و دو سکانس بد از فیلمها را، البته بهمراه دلایل انتخابشان، مشخص میکردند. نمای هیچی مورد نظرم در این...
-
هیچی ۰- مقدمه
21 مهر 1384 22:06
«هیچی» یک چیز خیلی نادر و عجیب و غریبی است که درست کردن آن کار هر کسی نیست. پلانها و سکانسهایی در فیلمهای سینمایی مختلف هستند که در آنها ثانیهها طی میشود بدون آنکه اتفاق خاصی بیافتد. در دیدار اول آن پلان یا سکانس چیزی بسیار عادی و حقیر بنظر میرسد. در واقع صحنه با هیچی طی میشود و جلو میرود و تمام میشود و جوری است که...
-
چرا از او نمیگویم؟
5 مهر 1384 18:36
[صفر] تعداد کسانی که از من درباره چرایی عدم دلبستگیام به آندری تارکوفسکی (و در نتیجه نگفتن و ننوشتن از او) میپرسند کم نیست. صد البته من هنوز آنقدرها دچار خود بزرگبینی نشدهام که خودم را یک آدم گنده فرض کنم که پشت میز مصاحبه نشسته است و آدمها میخواهند از نظرات گرانبهایش راجع به چیزهای مختلف بدانند. حتی تصور نمیکنم...
-
من نیستم؟
31 شهریور 1384 14:21
اینکه من نیستم معنیاش این نیست که من نیستم یا من واقعا نیستم، معنیاش این است که من دارم خستگی در میکنم و به چیستی مطالب بعدی فکر میکنم و فعلا هم حوصله ندارم.
-
سینمای ناطق ۳۰- پایانی نیست
11 شهریور 1384 17:42
بطور کلی تکامل فیلم ناطق از صامت سریعتر بود اما تحولات آن مانند تحولات فیلم صامت مشخص و ناگهانی نبوده است. در جریان تکامل سینمای ناطق شخصیتهای کمتری دیده میشوند که مثلا بشود گفت این شخص این کار را کرد و آن آدم آن راه را کشف کرد. در مورد صدا، کسی مانند گریفیث نبود که مواد اولیه «دوربین» و «میکروفون» را بگیرد و از...
-
سینمای ناطق ۲۹- صدا و بازیگران
5 شهریور 1384 23:49
نیمه دوم دهه 1930 شاهد ظهور دو زوج نویسنده/کارگردان بود که پشت سر هم شاهکار میساختند و امتیازات همکاری نویسنده و کارگردان قوی را نشان میدادند: زوج دودلی نیکولز و جان فورد، و زوج رابرت ریسکین و فرانک کاپرا. فرانک کاپرا با برداشتن پلانهای طولانی بدون کوچکترین تغییری در وضع دوربین نشان میداد که چقدر به تواناییهای همکارش...
-
سینمای ناطق ۲۸- دیالوگ نویسی
1 شهریور 1384 23:55
یکی از بزرگترین مشکلاتی که کارگردانها در اواسط دهه 1930 با آن روبرو بودند این بود که بازیگران گفتگو را روی پرده سینما روان و زیبا اجرا کنند. مردم از فیلمهای صد درصد ناطق و بیحرکت خسته شده بودند و منتقدان هم به این فیلمها حمله میکردند. هرچند لوبیچ و کلر و مامولیان با کم کردن گفتگو مساله را با پاک کردن صورت مساله برای...
-
سینمای ناطق ۲۷- روبن مامولیان
27 مرداد 1384 10:40
مثلا گفتگویی که جایی در فیلم خیابانهای شهر شنیده شده، در جای دیگری از فیلم روی تصویر سیلویا سیدنی در حالیکه گذشته را به یاد میاورد شنیده میشود. یا مثلا صحنه کشته شدن دختر آوازخوان بدست آقای هاید در فیلم دکتر جکیل و آقای هاید هم اینجوری است که هاید او را به خواندن آوازی که هر شب در کاباره میخواند مجبور میکند. ناگهان...
-
سینمای ناطق ۲۶- رنه کلر (۴)
24 مرداد 1384 20:18
رنه کلر آنچه را که دیگران در جستجویش بودند یافته بود: پویایی و حرکت را به فیلم بازگردانده بود. تاثیر مستقیم او را میتوان براحتی و مثلا با مقایسه افتتاحیه زیر بامهای پاریس با آواز آنسوی افق نیلگون در مونت کارلو (1930 - ارنست لوبیچ) دریافت* اما مهمتر از این نمونه، انبوه فیلمهای آغاز دهه 30 است که تاثیر غیر مستقیم رنه...
-
سینمای ناطق ۲۵- بعنوان مثال
15 مرداد 1384 23:27
ماجرا تقریبا از این قرار است که پولا از آلبرت میخواهد که با او برقصد و آلبرت چون دیده پولا قبلش با فرد (Fred) رقصیده بهش محل نمیگذارد. کمی بعد فرد به آلبرت میگوید حق ندارد دور و بر پولا بپلکد. آلبرت از سر لج فرد با پولا میرقصد. فرد به آلبرت میگوید اگر مرد است بیاید بیرون. دار و دسته فرد و بعد هم آلبرت میروند بیرون،...
-
سینمای ناطق ۲۴- رنه کلر (۲)
11 مرداد 1384 06:53
اگر شنیدن صدای بسته شدن در کافی باشد، نشان دادن خود در چه لزومی دارد؟ و وقتی ساعتی را میبینیم، شنیدن تیکتاک آن چقدر لازم است؟ رنه کلر در آزادی از آن ماست برای اولین بار حتی کار را به تمسخر مفهوم صدای منطبق با تصویر هم رساند. قهرمان زن پشت پنجره در حال آواز خواندن است و قهرمان مرد از فاصله دور او را تماشا میکند....
-
سینمای ناطق ۲۳- رنه کلر (۱)
4 مرداد 1384 21:27
قرابتهای شکلی و معنایی فیلمهای آزادی از آن ماست (1931 - رنه کلر ) و عصر جدید (1936 - چارلی چاپلین) پیش و بیش از آنکه شاهدی باشد برای آنکه بگوییم چاپلین شیفته ایده کلر شده، یکی از مهمترین مدارکی است که نشان میدهد فیلمهای کلر و حتی فراتر از آن، روش فیلمسازی او چه تاثیر عمیقی روی چاپلین گذاشته. رنه کلر تصور چاپلین از...
-
سینمای ناطق ۲۲- اوضاع بهتر میشود
29 تیر 1384 21:54
دوبله کردن فیلمها سبب شد که کارگردانان بلافاصله دو نکته جدید را کشف کنند. کشف اول این بود که این تصور که «هرچه روی پرده دیده میشود، باید صدایش هم شنیده شود» و همینطور گزاره شرطی عکس آن، هر دو غلط هستند. ممکن است مکالمه دو نفر در خیابان را نشان دهیم ولی صدای آن بعدا اضافه شود تا سروصداهای اضافی خیابان در فیلم نیاید. و...
-
سینمای ناطق ۲۱- شروع تکامل
23 تیر 1384 20:01
کینگ ویدور بخش عمده فیلمبرداری اولین فیلم ناطق خود هلهلویا (محصول 1929) را دور از محیط استودیو و در هوای آزاد انجام داد و احتمالا بهمین خاطر از شر فشارهای معمول استودیو در امان بود. او که از آزادیای برخوردار شده بود که در آن زمان زیادی زیاد بود، بیشتر فیلم را بصورت صامت ضبط کرد و غیر از گفتگوها تقریبا همه صداهای...
-
سینمای ناطق ۲۰- ارنست لوبیچ
18 تیر 1384 22:37
آلفرد هیچکاک او را «مرد سینمای ناب»، فرانسوا تروفو «یک شاهزاده» و اورسون ولز او را «یک غول» نامیدهاند. ارنست لوبیچ شخصیت ممتاز تاریخ سینماست. فرای هدایت بازیگران و کارگردانی صحنهها، لوبیچ به همه آثارش امضای شخصی خودش یا همان «تاثیر لوبیچی» را افزود؛ ترکیبی از سبک خاص و جذابیتی فریبنده، که با مهارت تمام روی پرده در...