بیمار روانی

The Master's Masterpiece

بیمار روانی

The Master's Masterpiece

سه رنگ کیشلوفسکی (۱۶) - افتتاحیه‌ها

در ابتدای اولین پلان از اولین سکانس آبی صدا و تصویر مبهمی را داریم که با فیداین کم‌کم معلوم میشود که کلوزآپی از  یک چرخ ماشین کل قاب را پر کرده است و صدا، صدای غریب ناشی از حرکت خودرو است. سرعت خودرو آشکارا زیاد است: برای آنهایی که سر راهش هستند بوق میزند و از آنها بسرعت سبقت میگیرد.

Three Colors : Blue

سکانسهای افتتاحیه سه رنگ از یک جهت مشابه هم هستند. سفید با نماهایی از چمدانها آغاز میشود که روی تسمه گردان ترخیص بار در فرودگاه آرام آرام جابجا میشوند. موسیقی ساده و عالی پرایزنر چاشنی ابهام و اندکی هم نگرانی را به تصاویر اضافه میکند. قرمز هم با یک تماس تلفنی شروع میشود که دوربین از سیم تلفن شروع میکند و با عجله‌ای دیوانه‌وار خطوط تلفن را توی دیوار و مرکز تلفن و زیر دریا دنبال میکند تا به آنطرف خط برسد.

Three Colors : White
Three Colors : Red

کیشلوفسکی درباره این سه شروع توضیح میدهد که قصد دارد نشان بدهد که ما از تکنولوژی بسادگی استفاده میکنیم، در حالیکه اصلا به این فکر نمی‌کنیم که در پس پرده، بسیار پیچیده و حتی احتمالا خطرناک است. پاتریس براحتی گاز میدهد، درحالیکه اجزاء مختلف یک سیستم پیچیده فنی باید با هماهنگی کامل با هم، این فشار دادن پدال را به تند رفتن تعبیر کنند. و هنگامی که تنها یک جزء وظیفه‌اش را انجام ندهد - چنانکه در یک نما می‌بینیم که از ماشین روغن ترمز (؟) می‌چکد - میتواند منجر به فاجعه (تصادف) شود، و این آشی است که انسان مدرن برای خودش پخته‌است. مشابه این تفسیر را میتوان در مورد افتتاحیه‌های سفید و قرمز داشت: توی فرودگاه منتظر ساکتان هستید و ساک نازنینتان خرامان‌خرامان بسمت شما میاید. ولی واقعیت این است که یک غول مکانیکی، 24 ساعته دارد تسمه را میگرداند. یا در مورد قرمز، خیلی ساده شماره مورد نظرتان را میگیرید و چند ثانیه بعد از آنطرف خط صدای الو میاید. این وسط چه اتفاقی افتاد؟ برای تماس‌گیرنده اهمیتی ندارد. کیشلوفسکی میخواهد به ما گوشزد کند که اینقدر از کنار اتفاقات دور و برمان سرسری عبور نکنیم. او این موضوع را سه بار تکرار میکند و در سایر لحظات تریلوژی به دغدغه‌های اصلی‌ترش می‌پردازد و دیگر ردپای پررنگی از معانی مرتبط با تکنولوژی وجود ندارد. اما در شروع هر سه فیلم میخواهد روی یک موضوع واحد تمرکز کند. بهمین خاطر شروع سفید از فرم عادی‌اش خارج شده و نامتعارف است، چون سکانس آغازین در دادگاه میگذرد و وقت دیدن چمدانها، آنوقت نیست و ممکن است حواس بیننده پرت شود: حالا این چمدونا چه ربطی داره به دادگاه؟ اما برای همخوانی با دو فیلم دیگر، سفید هم با نمایش دستاوردهای مدرن‌شدن شروع میکند. تا بعد...