بیمار روانی

The Master's Masterpiece

بیمار روانی

The Master's Masterpiece

سه رنگ کیشلوفسکی (۱۷) - مینی‌مالیسم

 به این داستان توجه کنید: "پیرمرد در جشن تولد 85 سالگی‌اش احساس میکرد یک کار مهم انجام‌نشده دارد. هرچه فکر کرد یادش نیامد. در 25 سالگی قصد داشت خودکشی کند." داستان تمام شد. چطور بود؟!

داستانهای مینی‌مالیستی خیلی‌خیلی کوتاهند و در چند جمله و یا حداکثر در چند پاراگراف ارایه می‌شوند، در واقع نسبت آنها به داستان کوتاه، مثل نسبت داستان کوتاه است به رمان. همه حواشی و شاخ و برگهای قصه مثل شخصیت‌پردازی، داستانهای فرعی، توضیحات جنبی و... در آنها حذف شده و در نتیجه، غالبا با آنکه کاملا سرراست هستند، میتوانند مبهم هم باشند. نمونه‌های خوب این داستانها در عین موجز بودن دارای چند بطن هستند و میتوان از جنبه‌های مختلفی به آنها نگاه کرد. مینی‌مالیسم شیوه‌ای مدرن (قرن بیستمی!) در بیان است که از ادبیات به دیگر هنرها هم رخنه کرده. Philip Glass یکی از مشهورترین آهنگسازان مینی‌مالیست دنیاست که کنسرتوهای فوق‌العاده‌ای دارد. فیلیپ گلس آهنگساز فیلم پرکاری هم هست. او که به اصرار فراوان گادفری رجیو وارد دنیای موسیقی فیلم شد، برای فیلمهای او موسیقی‌های متن مسحورکننده‌ای ساخته و برای نمایش ترومن (1998 - پیتر ویر) جایزه گلدن‌گلاب را برد. مایکل نایمن، آهنگساز مینی‌مالیست دیگری است که موسیقی‌اش برای فیلم پیانو (1993 - جین کمپیون) یکی از نمونه‌های بارز مینی‌مالیسم در موسیقی است. موسیقی این فیلم سازبندی پیچیده‌ای ندارد و بدور از حواشی، مستقیم و بی‌تکلف با احساس آدمی سروکار دارد. بجز موسیقی متن، نمونه‌های دیگری هم از مینی‌مالیسم در جهان موسیقی وجود دارند. مثلا آلبوم نیمه تاریک ماه (1973 - پینک فلوید) جهان معاصر را در 40 دقیقه خلاصه کرده است و این 40 دقیقه هم در آهنگ سه و نیم دقیقه‌ای On The Run خلاصه‌شده. فیلیپ گلس این آهنگ را مینی‌مالیستی‌ترین قطعه تاریخ موسیقی راک نامیده.

کمینه‌گرایی در سینما اما، نمود بارزتری خصوصا در آثار فیلمسازان مستقل سینمای امریکا دارد. هدف آن است که روایت به فشرده‌ترین شکل ممکن بیان شود، همه چیزهای اضافی حذف شود و هرچه که در داستان یا تصویر وجودش ضروری است بشکلی که مختصرتر از آن ممکن نیست، ارایه شود و هنر نویسنده و کارگردان در آن است که نقطه بهینه بیشترین اختصار، بیشترین میزان انتقال به بیننده و کمترین آسیب به فرم و محتوا را بیابند. البته مینی‌مالیسم نباید با سمبلیسم یکی دانسته شود. گاه مینی‌مالیستها از نماد برای ایجاز بیشتر استفاده میکنند، ولی الزامی نیست که یک فیلم کمینه‌گرا، حتما نمادگرا هم باشد. بگذریم، اینو میخواستم بگم که کریشتف کیشلوفسکی در فیلمهایش و بخصوص در سه رنگ تلاش بسیاری برای بیان مینی‌مالیستی کرده. دیالوگها تا حد ممکن کوتاه یا حذف شده و بارها تنها با چند پلان، مفاهیمی را منتقل کرده که دیگر کارگردانان برای انتقال همان مفاهیم یک یا چند سکانس دیگر هم نیاز دارند. گاهی حین دیدن فیلمها احساس میکنیم که این نمای مثلا پنج ثانیه‌ای زیادی است، اما با دقت بیشتر و درک معنای آن می‌بینیم این از همان نماهایی است که باندازه یک سکانس یا چند خط دیالوگ بار معنایی دارد. استفاده استادانه از نور و صدا و همچنین فیلمبرداری و دکوپاژ کم‌نقص، سه فیلم بشدت مینی‌مالیستی را بوجود آورده که در زمانی معادل دیگر فیلمها، حرفهای بیشتری برای گفتن دارند. در یادداشت بعدی به سکانسهای ابتدایی آبی با توجه به کمینه‌گرایی بکاررفته در آنها خواهم پرداخت. تا بعد...