از چند دیدگاه میتوان حضور نوازنده فلوت در آبی کیشلوفسکی را بررسی کرد. مثلا، تا اواخر فیلم، نوای فلوت خلاف جهت سایر موسیقیهایی است که میشنویم. بقیه همه برای ژولی آزاردهندهاند و او از آنها فراری است، اما فقط فلوت است که ژولی را بخود جذب میکند. همانطور که در صحنهای که ژولی در پارک آرامش خود را بازمیابد، نوای فلوت را در ذهن خود میشنود. این، همان مؤلفهایست که موسیقی فلوت را از بقیه متمایز کرده. از طرفی فلوت شاید دارد پیشاپیش خبر میدهد که برخلاف رابطه موش و گربهای فعلی ژولی و موسیقی، آرامش و رهایی نهایی او در چیزیست که از آن گریزان است.
از منظری دیگر، مرد فلوتزن تلاش برای بتصویر کشیدن همان مفهومی است که در زندگی دوگانه ورونیک تجربه شده بود و در سه رنگ نیز روی آن تأکید شد. دربارهاش قبلا نوشتهام و اشاره کردهام. ممکن است چیزی بین آدمهایی که بهم ارتباط ندارند مشترک باشد: دو آدم متفاوت ملودی مشابهی ساختهاند.
از سوی دیگر مرد فلوتزن جملهای کلیدی میگوید که بالاخره باید یکی (به ژولی؟) بگوید. این جمله را نمیتوان از قول یکی از شخصیتهای اصلی گفت، چون خیلی زورکی و مصنوعی از آب درمیاید. حتی اگر ژولی نشنید، مهم اینست که ما شنیدیم و چون جمله از دید دانای کل گفته میشود، روی داوری ما در مورد آنچه میبینیم تأثیر دارد. فلوتزن زیرلب میگوید: You always gotta hold onto something.
نکته دیگری هم هست. من با دیدن کارول آواره توی مترو، که دارد سعی میکند تا از شانه بعنوان یک سازدهنی استفاده کند و با آن پول دربیاورد یاد فلوتزن آبی میافتم...
بجز اینها، برداشتهای شخصی هم هست. اگر سیزیف بگوید مرد مرموز توی دهفرمان، در آبی در قالب مرد فلوتزن ظاهر شده، کسی نمیتواند بگوید نه. همین چیزهاست که رابطه بین هر بیننده و فیلم را شکل میدهد. حالا بگذارید من هم برداشت خودم را بگویم. برای من، مرد مرموز ده فرمان، نفر هفتمیست که همراه با ژولی، اولیویه، کارول، دومینیک، آگوست و والنتین در انتهای سرخ نجات میابد. تا بعد...