کیشلوفسکی آرام آرام مستندساز قهاری میشد. احتمالا منتظر میماند تا اتفاقات بیافتند و از آنها تصویر میگرفت. قاعدتا اتفاقات همیشه آنطور که باید پیش نمیرفت و در نتیجه باید وقت زیادی روی کار میگذاشت. راه حل بهتر این بود که شرایط را برای رخدادن آنچه انتظارش را میکشیم کاملا مهیا کنیم و سپس منتظر بمانیم؛ در اینصورت بخش عمدهای از کار مطابق میلتان از آب درمیاید. بسط و گسترش این شیوه منجر به ساخت نوعی از مستند شد که کیشلوفسکی در نیمه دوم دهه 70 به ساخت آنها میپرداخت. این فیلمها در واقع ترکیب مستند و درام بودند. توجه به جزییات (که در یادداشت قبل اشاره کردم) در این مستندهای دراماتیک موج میزد و سوژههای سیاسی و اجتماعی جای خود را به سوژههای فرهنگی و انسانی میدادند؛ یعنی نگاه او به جامعه جزئیتر و جزئیتر شد. بعد حتی نگاه به آدمها هم فقط از چند زاویه مشخص صورت گرفت، یعنی تازه خود آدم هم جزئیتر شد. به انسان عمدتا از زاویه "انسانیت" او، روح و روان او و ویژگیهای اخلاقی یا برخی نمایههای فیزیکی که میتوانند حاکی از حالات درونی شخصیت باشند (مثلا چگونه نگاه کردن یا نحوه و سرعت قدم برداشتن) توجه شد. کاری که کریشتف زانوسی و چند نفر دیگر مثل هولاند، اندکی زودتر به آن متمایل شده بودند (این خانم آنیژکا هولاند آدم خیلی جالبی است و خودش مستقلا یک یادداشت جداگانه میطلبد! او زیر دست میلوش فورمن با سینما آشنا شد و سناریست چند فیلم وایدا از جمله دانتون است. بیشتر بعنوان نویسنده شناخته شده اما فیلمهای خوبی هم ساخته. سال 1985، Angry Harvest نامزد اسکار فیلم خارجی شد و معروفترین فیلمش، "اروپا،اروپا" را در سال 91 ساخت که ژولی دلپی (بازیگر فیلم سفید) در آن بازی میکرد. اوا اسمال تدوینگر آن بود که 10فرمان را هم تدوین کرده. موسیقیاش کار پرایزنر و فیلمبردار آن هم یاسک پتریکی بود که بیش از 10تا از مستندهای کیشلوفسکی و همینطور آماتور را فیلمبرداری کرده. سناریوی هولاند برای اروپا،اروپا نامزد اسکار شد و فیلم جایزه بهترین فیلم خارجی گلدن گلاب را برد، ولی نمیدانم چرا فیلم نامزد اسکار بهترین فیلم خارجی نشد. واقعا فیلم فوقالعاده ایست. هولاند رسما با عنوان مشاور فیلمنامه در تریلوژی با کیشلوفسکی همکاری کرد... بگذریم!). یانوش کیوشکی (یا "کیژوشکی"، چه میدانم!) اسم این نوع سینما را سینمای اخلاقمدار یا سینمای نگرانی اخلاقی گذاشت. خود کیوشکی تقریبا یکی از اعضای این نهضت بود و رابطه او با این عنوان دقیقا عین رابطه عزتالله سحابی با عنوان "ملی،مذهبی" است. بهرحال، ساخت فیلمهای ذیل این عنوان تا شروع دهه 80 ادامه داشت.
کیشلوفسکی، شاید به این دلیل که در ساختار مستند هر چیزی را نمیشد فیلم کرد، بالاخره در سال 1979 و پس از ساخت چند فیلم داستانی تلویزیونی، با ساخت "آماتور" به سمت فیلمهای سینمایی داستانی رفت که یک Cameo هم از زانوسی - او آن سالها یکی از لیدرهای روشنفکران لهستان شده بود - در نقش خودش دارد. با همین فیلم بود که اسم او بیرون از لهستان هم سر زبانها افتاد. همچنان رگههایی پررنگ از مستند در فیلم مشهود بود و این رگهها در فیلمهای بعدی او هم وجود دارند. گرچه بازهم چندتایی مستند ساخت، اما دیگر کریشتف کیشلوفسکی، فیلمساز داستانی شده بود. تا بعد...