بیمار روانی

The Master's Masterpiece

بیمار روانی

The Master's Masterpiece

دوش روانی ۱۳

شباهت ساختاری دوش روانی و سکانس رانندگی شبانه ماریون بارها مورد توجه قرار گرفته و من خیلی خلاصه به آن اشاره میکنم. خود دوش در سکانس قتل و در ساده‌ترین وجه نمادینش به عنوان یک شبیه‌ساز تصویری عمل میکند. دوش در واقع دارد باران دو سکانس قبل‌تر یعنی صحنه رانندگی ماریون را دوباره‌سازی میکند (یا کسی چه میداند، شاید هم باران آن صحنه دارد دوش دو سکانس جلوتر را شبیه‌سازی میکند!). در اواخر رانندگی طولانی ماریون، دیگر هوا تاریک شده و ذهن او در حال تصور رشته حوادث و گفتگوهایی است که به خیال او متعاقب عمل مجرمانه‌اش پیش آمده‌اند. او در ابتدا خود را متهم میداند و کمی بعدتر کم‌کم حس گناهکار بودن هم به او دست میدهد. تاثیر آنچه میشنویم را بطور مستقیم روی پرده و در تغییرات چهره ماریون شاهد هستیم تا آنکه به این جمله میرسیم که: «من آدمی نیستم که از 40000 دلارم بگذرم. هر طور شده ازش پس میگیرم و اگه چیزی ازش کم باشه به همون اندازه از گوشت لطیف تنش میکنم. حالا می‌بینی!» اینجاست که بالاخره چهره درهم ماریون با لبخندی تحقیرآمیز باز میشود و این لبخند با تصور عجز و ناتوانی کسیدی، ادامه میابد. کات به شیشه جلوی اتومبیل. اولین قطرات باران روی شیشه فرود میایند. صدای رگبار. شدت باران. ماریون برف پاک‌کن ماشین را به کار می‌اندازد. برف پاک‌کن با شدت تمام کار میکند. چشمان خیره ماریون بخاطر نور چراغ اتومبیل‌های روبرو نمیتوانند روبرو را ببینند. متل بیتس پدیدار میشود.

فشار روانی‌ای که ماریون حس میکند ما را یاد فشاری که در گفتگوی اتاق نشیمن حس میکرد می‌اندازد. در عوض رهایی او از این فشار هم متناظر با آسودگی‌ای است که او بعد از تصمیم به پس دادن پولها (و خصوصا اولین لحظات دوش) داشت. اولین قطرات باران که روی شیشه اتومبیل می‌پاشد شاید معادل اولین قطرات خون ماریون است. باران شدید معادل آب فراوانی است که از دوش خارج میشود. برف پاک‌کن و نوع حرکت آن به وضوح کارد و ریتم تند آن را بخاطر میاورند (ما فقط یک برف پاک‌کن را می‌بینیم). چشمان ماریون پشت رل چیزی را نمی‌بیند و در واقع به نیستی خیره شده است؛ چیزی که در پایان سکانس دوش هم رخ میدهد. هر دو سکانس موسیقی متن تندی دارند که در پایان صحنه‌ها با فرمی نسبتا مشابه فرود می‌آیند (طنین غریب و کشدار کنترباس به آن پایان می‌بخشد). و طول بدنه اصلی هر دو سکانس تقریبا یک دقیقه است. امیدوارم چیز زیادی از قلم نیفتاده باشد.

قبل از کف زدن برای هیچکاک بخاطر این سلسله شباهتها در دو صحنه کاملا متفاوت بهتر است از خودمان این سوال مهم را بپرسیم که سو وات؟ آیا هیچکاک این سکانس را اینطور استادانه ساخته تا تسلط حیرت‌آورش به مدیوم را به رخ بکشد؟ به عبارت دیگر، کشف اینکه این سکانس پژواک دوش روانی است یک مساله است، و کشف اینکه اساسا چه نیازی به چنین پژواکی هست یک مساله مهمتر دیگر. به مساله دوم به‌ ندرت پرداخته شده و من هم جواب درست و حسابی برایش ندارم. کار این سکانس این نیست که با دادن آمادگی به ذهن بیننده، مجازات ماریون را توجیه‌پذیر کند، بلکه احتمالا اینست که از توجیه‌ناپذیری آن کم کند. استدلال «پیرمرد کثیف حقش بود پولش را از دست بدهد» (که تماشاگر هم به طور ضمنی آن را پذیرفته) فرق زیادی با استدلال «زنیکه‌ی دزد حقش بود جانش را از دست بدهد» ندارد اما چون ما در فکر ماریون شریک هستیم قاتل را محق نمیدانیم. در واقع این سکانس علاوه بر دزدی اتهام «آسودگی خاطر به قیمت تحقیر دیگران» را هم متوجه ماریون میکند. اما با همه این حرفها بنظرم بیش از آنکه بتوان گفت این سکانس از مطلقا بی‌دلیل بودن قتل کم میکند میخواهد با ایجاد الگوهای تکرارشونده در بافت بصری فیلم هارمونی ایجاد کند. البته از الگوهای سکانس دوش، در صحنه‌های بعد از آن هم استفاده شده. مثلا وقتی خواهر ماریون هنگام بازرسی منزل نورمن در زیرپله مخفی میشود نحوه حرکت او مشابه خروج مادر از حمام است. کمی جلوتر جیغ او هنگام مشاهده جمجمه دقیقا معادل جیغ ماریون است. نوسان آونگی چراغ سقف سایه روشن‌های متناوبی را روی صورت جمجمه ایجاد میکنند که یادآور سایه روشن‌های سکانس دوش است و البته همه اینها به غیر از تشابهات معنایی دو صحنه است. به عنوان یک مثال دیگر، اگر تصاویر چاقو و حرکات آن در صحنه قتل آرباگست را به یاد داشته باشید تصدیق خواهید کرد که بسیار مشابه دوش روانی است. از اینجور چیزها خلاصه!

نظرات 1 + ارسال نظر
Mori 12 فروردین 1385 ساعت 19:16 http://www.feXon.com

جل الخالق! (خالق روانی )

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد