بیمار روانی

The Master's Masterpiece

بیمار روانی

The Master's Masterpiece

دوش روانی ۱۴

کالبدشکافی سکانس دوش چند ده سال است که به یک تمرین کلاسیک در رشته‌های مطالعات سینمایی تبدیل شده است و با جستجو در اینترنت میتوانید عناوین مقالات کوتاه و بلند و حتی کتابهایی را که در این زمینه نوشته شده مشاهده کنید (که البته همه آنها هم پولی هستند و امکان مطالعه‌شان نیست). کمتر سکانس دیگری در تاریخ سینما وجود دارد که در مورد آن این حجم مطالب نوشته شده باشد و اینکه میگویم کمتر، بخاطر اینست که دارم احتیاط میکنم وگرنه شخصا هیچ سکانسی را نمیشناسم که اینقدر درباره‌اش نوشته باشند. البته فیلمهای فراوانی وجود داشته‌اند که زیر ذره‌بین تیزبین نقادان مختلف قرار گرفته‌اند و به تفصیل بررسی شده‌اند اما تحلیل تنها یک سکانس مقوله‌ای کاملا مجزاست. این که یک سکانس کوتاه یک دقیقه‌ای اینچنین مورد مطالعه قرار گیرد احتمالا چند موضوع را نشان میدهد. اول اینکه واقعا در این ثانیه‌ها چقدر برای بررسی شدن موضوع گیر می‌آید! دوم، اینکه چقدر بررسی این موضوعات مهم است که این همه آدم روی آن وقت گذاشته‌اند، و سوم، نشان میدهد این سکانس چه اهمیت والایی دارد، نه تنها در این فیلم و یا در بین همه آثار هیچکاک، که در کل تاریخ سینما. دوش روانی یکی از مهمترین و مشهورترین سکانس‌های تاریخ سینما است و حتی برخی منتقدان پا را از این هم فراتر گذاشته و آن را بهترین و یا تاثیرگذارترین سکانس این صد و چند سال میدانند. اما چه چیزی باعث شده است که این صحنه این قدر مورد توجه قرار گیرد؟ چه چیز خاصی در این صحنه وجود داشته که در بین این همه صحنه دیگر در این همه فیلم دیگر وجود نداشته؟ حتی اگر دامنه مطالعه را به آثار هیچکاک محدود کنیم، آیا واقعا سکانس دوش نسبت به سایر صحنه‌های ساخته او خیلی خیلی بیشتر نکته دارد؟ و آیا اساسا وجود این نکته‌ها باعث شهرت سکانس شده یا ماجرا چیز دیگری است؟

در مقدمه‌هایی که برای تحلیل سکانس نوشته شده می‌نویسند که این سکانس خیلی مورد توجه است چون خیلی غافلگیرکننده است و یا چون خیلی مطلب برای آموختن دارد. غلط است. زیرا این همه صحنه غافلگیرکننده، چرا فقط همین یکی این قدر معروف شد؟! بنظر من، بدون رو در بایستی و قبل از هر چیز، مشخصا شکل و قیافه ظاهری سکانس باعث شهرتش شده. فرم بصری صحنه در تقابل با سر و شکل بقیه صحنه‌های فیلم (و حتی با همه راش‌های ساخته هیچکاک) کنتراست شدیدی دارد و همین باعث میشود که بشدت جلب توجه کند. اصل ماجرا صرفا همین است. اول توجه همه جلب شده که چرا این‌ریختی است، و بعد که دقت کرده‌اند چیزهای دیگری هم از آن بیرون کشیده‌اند. یعنی سکانس دو ویژگی مجرا دارد که نباید با هم یکی دانسته شوند. اولا غیرعادی ساخته شده، و ثانیا استادانه ساخته شده. سکانس‌های غیرعادی توخالی و سکانس‌های ظاهرا عادی اما بسیار پرمایه در تاریخ سینما فراوان پیدا میشوند اما به هیچکدام‌شان چنین توجهی نشده. پس در مورد دوش روانی، در گام اول غیرعادی بودن و عجیب و غریب بودن پرداخت سینمایی باعث جلب توجه شده اما بعد از آن و در گام دوم، وجود چیزهای قابل مطالعه و بررسی باعث شده که این توجه همچنان جلب شده باقی بماند. اگر قیافه سکانس غیرعادی نبود امکان نداشت به آن چنین توجهی بشود، و اگر صحنه ارزشمند و عالی‌ای نبود، امکان نداشت این توجه به آن تداوم داشته باشد.

پس بهتر است قبل از اینکه شروع به بررسی خصایص و ظرایف سکانس کنیم (که مسائل مربوط به گام دوم است)، بهتر است به سوالات مرتبط با گام اول پاسخ دهیم و سعی کنیم بفهمیم چرا هیچکاک این صحنه را اینگونه عجیب و غریب ساخته است؟ این همه سختی برای ساخت این سکانس قطعا برای این نبوده این سکانس فقط جلب توجه کند. بنابراین پرسش اصلی فعلا این است: اینگونه غیرعادی ساختن سکانس چه مزیتی داشته بر عادی بودن آن؟ اگر ما یک قتل مرسوم را می‌دیدیم چه فرقی داشت با حالا که تجربه‌ای خاص را از سر گذرانده‌ایم؟ اصلا چه چیزی باعث غیرعادی بنظر رسیدن این صحنه شده است؟ و نکته آخر اینکه وقتی من میگویم دو نوع نگاه متفاوت به مساله وجود دارند تنها منظوری که دارم اینست که دو نوع نگاه متفاوت به مساله وجود دارند! منظورم قطعا این نیست که ابهامات و نکات در هر دو دسته را شناسایی و بررسی میکنم. البته من تا حدودی سعی‌ام را خواهم کرد اما پیشاپیش بدیهی است که نتیجه بسیار ناقص خواهد بود. از الان اینها را گفتم که سطح انتظاراتتان را (البته اگر وجود دارند) تنظیم کنید تا پس فردا الکی شاکی نشوید!