بیمار روانی

The Master's Masterpiece

بیمار روانی

The Master's Masterpiece

دوش روانی ۸

راجر ایبرت استدلال میکند که آنچه تماشاگران آن زمان روانی را شدیدا تحت تاثیر قرار داد غافلگیری‌های فراوان فیلم بود و اگرچه امروزه این نقاط غافلگیری را همگان میدانند اما دو عامل اصلی همچنان فیلم را بعنوان یک تریلر حسابی سر پا نگه داشته: ساختمان قصه‌ی حول محور شخصیت ماریون، و رابطه بین ماریون و نورمن.

در سکانس افتتاحیه همزمان با اجازه به تماشاگر برای درک وضعیت ناخوشایند ماریون، احساسات اولیه نسبت به او هم برانگیخته میشود. بطور پیش‌فرض ما عادت داریم اولین کسانی را که در فیلمها می‌بینیم آدم خوبه فرض کنیم و اینجا هم همینطور است. کمی جلوتر سمپاتی تماشاگر نسبت به ماریون با لاس‌زنی آزاردهنده کسیدی تشدید میشود که این نقطه طبیعی متقابل با سمپاتی منفی نسبت به طرف دوم صحنه (کسیدی) است. جمله او که میگوید همه ناخوشی‌ها را میشود با پول برطرف کرد شاید اولین کمکها را به تماشاگر برای توجیه سرقت پیش رو میکند و وقتی ماریون شروع به سفر (فرار) میکند، تماشاگر علیرغم ارزش منفی ذاتی سرقت تلاش میکند به خودش بقبولاند «مجبور است وگرنه چنین نمیکرد» تا بتواند سرقت قهرمانش را پیش خود موجه کند و البته اینکه سرقت از آدمی منفی صورت گرفته، عامل مهمی در جانبداری از قهرمان روی پرده است. هیچکاک در طول فیلم یکی دو بار این حس را دوباره بیدار میکند و دوباره تسکین میدهد: فکر میکنیم سرقت بد است، و بعدش میگوییم ولی ماریون خوب است! بهرحال وقتی ماریون به متل بیتس میرسد، فیلم ما را بخوبی در پلات سهیم و درگیر کرده. تماشاگر حس سوءظن و ناآسودگی ماریون در متل را حس میکند و چون فعلا حلقه ارتباطی بین ما و طرح داستان، کاراکتر ماربون است، وقتی او با شنیدن صدای مادر نورمن احساس ناامنی و ناراحتی میکند، حس بدگمانی ما هم تشدید میشود. اما هیچکاک در مواجهه ماریون و نورمن، سمپاتی تماشاگر را خیلی آهسته و دقیق بین ماریون و نورمن اینور و آنور میکند. با دیالوگهای هوشمندانه و استفاده درخشان از دوربین و نور، هیچکاک بدون کاستن از سمپاتی تماشاگرانش نسبت به ماریون، آنان را برای انتقال سمپاتی از ماریون به نورمن آماده میکند. تماشاگر با شخصیت آرام و نسبتا خجالتی‌ای آشنا میشود که به بهای گذشتن از خودش، وقف مادرش شده. نهایتا و با پایان شام ماریون، تماشاگر به اندازه کافی نسبت به نورمن سمپاتی پیدا کرده است. همچنین با وجود کاراکتر صادق و بی‌آلایش نورمن و زندگی آبرومندش، عمل مجرمانه سرقت دوباره نمود پیدا کرده، اما با تصمیم ماریون به بازگرداندن پولهای دزدی، به تماشاگر بار دیگر قوت قلب داده میشود. ما حالا دو قهرمان تقریبا هم‌وزن داریم.

صحنه دوش برای تماشاگر در ابتدا نمودی از پالایش روح ماریون است. هیچکاک دوباره تماشاگر را نسبت به ماریون مطمئن کرده و از طرفی نورمن را هم بعنوان شخصیتی خوب و مثبت جا زده اما امنیت تازه بدست آمده تماشاگر با قتل ماریون به کلی تخریب میشود. اوضاع خصوصا به این خاطر بدتر بنظر میاید که صحنه نه از دید ماریون، که بیشتر از دید قاتل نمایش داده میشود و معلوم نیست اتکای تماشاگر باید به چه باشد. با توجه به وجود سمپاتی با نورمن، تماشاگر نمیتواند او را قاتل بداند (ضمنا تنها متهم موجود از نظر ما مادر اوست) و حالا که دنبال کسی برای اتکا میگردیم، بنظر میرسد نورمن بهترین (و شاید تنها) گزینه برای جایگزینی ماریون بعنوان شخصیت محوری پلات باشد. بعد از صحنه قتل، پاک کردن آثار جنایت بوسیله نورمن را داریم که هیچکاک اینجا بالاخره تدریجا قهرمان داستانش را تعویض میکند: ماریون مرده است و ما حالا طرفدار نورمن شده‌ایم. نه به خاطر اینکه ما هم میتوانیم کسی را بکشیم، بلکه به این خاطر که ما در شرایط مشابه، احساس ترس و گناه میکردیم، و الان نورمن هم چنین حسی دارد. سکانس با نماهای استادانه‌ای از نورمن در حال تلاش برای غرق کردن اتومبیل تمام میشود. ماشین غوطه‌ور میشود، اما بعد برای لحظاتی می‌ایستد. نورمن بشکلی عصبی دارد به صحنه نگاه میکند، و بعد از چند لحظه ماشین ادامه میدهد و کاملا غرق میشود. این لحظه برای امتحان احساسات ما لحظه بسیار جالبی است. ما از ابتدا با ماریون سمپاتی داشته‌ایم، با او سفر کرده‌ایم، قهرمان ما با آن وضع غیرعادی کشته شده است، و حالا ما همانقدر میخواهیم اتومبیل غرق شود، که نورمن. جالب است نه؟ در این اتومبیل جسد کسی است که تا ده دقیقه پیش ما او را قهرمان فیلم‌مان میدانستیم!

بعد از قتل ماریون، نقش بیینده در فرایند دیدن فیلم عوض میشود. هیچکاک تماشاگر را تحریک میکند تا با بقیه شخصیتها در کشف ماجرا همراه و درگیر شوند و همزمان سمپاتی بین تماشاگر و نورمن را هم حفظ میکند. ورود آرباگست و لایلا و سم، تعداد شخصیتهای پیدا و ناپیدای موازی را بیشتر میکند و چرخش سمپاتی بین این شخصیتها و خوب و بد دانستن آنها در لحظات مختلف بنظر من قابل تامل است (و البته موضوع بحث‌مان هم نیست). برای بررسی بهتر رابطه تماشاگر با ماریون و نورمن دقت در سکانس بلافصل قبل از دوش روانی یعنی سکانس گفتگوی آن دو در اتاق نشیمن مفید خواهد بود. پس ادامه دارد!