آخرین سکانس آبی کریشتف کیشلوفسکی، علاوه بر دومین همآغوشی ژولی و اولیویه یکسری مخلفات اضافی را هم در بر دارد. این سکانس به بیشتر آدمهایی که در طول فیلم دیدهایم نگاهی اجمالی میندازد. آخرین تصاویری که از مادر میبینیم به احتمال قوی گویای مرگ او هستند. لوسیل به همان زندگانی یکنواختش ادامه میدهد. او به ژولی گفته بود اینکار را انجام میدهد، چون آنرا دوست دارد. ولی نگاه آخرش، چیزی غیر از این میگوید. ساندرین به آینده خود و پسرش امیدوارانه مینگرد. بعد یک اکستریم کلوزآپ از چشم اولیویه که تصویر ژولی در آن منعکس شده؛ دقیقا مشابه چشم ژولی در اولین دقایق فیلم. و نهایتا ژولی که به دنیای بیرون چشم دوخته. سکانس با ژولی شروع میشود و با ژولی هم به پایان میرسد.
بر خلاف دفعه قبل، اینبار بجای اینکه اولیویه پیش ژولی بیاید، ژولی نزد او میرود. انگیزه ژولی هم اینبار کاملا متفاوت است. از طرفی ژولی و اولیویه را از پشت شیشه می بینیم. تصویر جوری بنظر میاید که انگار ژولی در آب است: پاکیزگی، حیات، زندگی دوباره. ژولی در پایان فیلم بالاخره گریه میکند. در واقع بالاخره "موفق میشود" گریه کند. همانطور که موفق میشود به زندگی، خودش، دنیا و آدمهای اطراف لبخندی هرچند کمرنگ بزند. قهرمانان سه رنگ در پایان فیلم گریه میکنند: چراکه هر سه آنها (ژولی، کارول و قاضی) در آغاز فیلم در نقطه پایان ایستادهاند و در پایان فیلم تازه آغاز میکنند.
فیلمنامه آبی با گریه نومیدانه ژولی تمام میشود که کیشلوفسکی در جریان ساخت آنرا به تنها چند قطره اشک، تقلیل داد. هم آبی و هم سفید، تنها با دیدن سرخ کامل میشوند. تا بعد...
خوشبختانه یا برعکس من تازه امشب فیلمارو دیدم و جذبش شدم بعدم که گشتم و اینجارو دیدم دچار مقادیر زیادی حسادت به خاطر این همه پشت کار و دقتت شدم . آقا یا خانم (احتمالا اولی ) جدا خسته نباشی و زودتر آپ دیت کن که منتظرم : دی .
قبل اینکه آبیو تموم کنی دو سه تا نکته :
جولی دوجا میخنده یکی همونی که گفتی، دومی هم موقعی که پشت در میمونه و انگار به مسخره بودن وضعیت میخنده ، که خودش جای بحث فراوون داره ، به خصوص کل سکانسی که تو راه پله است.
تعبیرت از مرد فلوت زن چیه؟ منو یه جورایی یاد اون مرد مرموز تو ده فرمان مینداخت .
و آخریشم اینکه فکر کنم یکی از مهمترین نکته هارو هنوز نپرداختی بهش : تاثیر کارکرد موسیقی و ارتباط موضوعیش با فیلم.