بیمار روانی

The Master's Masterpiece

بیمار روانی

The Master's Masterpiece

درباره بیمار روانی

سر آلفرد هیچکاک سال 1899 بدنیا آمد. چندی بعد، در سال 1980 درگذشت. بیمار روانی محصول 1960 (در ایران : روح) و حسن ختامی بر دهه طلایی او (1950) است. معمولا فیلمهای این دهه او جزو فهرستهای 100 فیلم برتر منتقدان مختلف است. بیگانگان در قطار (1951)، سرگیجه (1958)، شمال با شمال غربی (1959) و همین بیمار روانی جزو اسامی ثابت همه فهرستها هستند. هیچکاک بعد از بیمار روانی تنها دو فیلم موفق دیگر (پرندگان:1963 و مارنی:1964) ساخت... یا حداقل من همین دوتا را دوست دارم.

بنظرم نسل امروز دیگر خیلی هیچکاک را نپسندد. بسیاری هستند که او را برترین فیلمساز تمام دورانها میدانند. معتقدند که دیگر آلفرد هیچکاکی ظهور نخواهد کرد. او نابغه ای بود که وقتی مرد، میراثی گرانبها برای آیندگان بجا گذاشت... اما هیچ فیلمی از او ندیده اند! وقتی هم میپرسی پس از کجا به این نتایج گهربار رسیده ای؟ ...:«خب، اینا رو در موردش شنیدم، همه همینو میگن.» برخی نیز فیلمهایش را دوست ندارند. اما با خودشان میگویند: بابا حتما یه چیزی هس که همه تعریف میکنن، پس حتما من یه چیزایی رو نمیفهمم...و از این حرفا. اما فکر میکنم این اتفاق نه در مورد هیچکاک، که برای همه فیلمسازان قدیم افتاده است. امروزه فیلمها ضرباهنگ بسیار سریعتری دارند، تعداد نماهای آنها هم تقریبا دوبرابر شده است. در نتیجه فیلمهای آن دوران (تقریبا 1960- 1930) بنظرمان کند و کشدار میرسد. حتی موسیقی را هم خیلی از مد افتاده حس میکنیم. متاسفانه یا خوشبختانه امروزه از فیلمهای قدیمی، فقط فیلمهای هیچکاک را میتوان براحتی گیر آورد و نتیجه اش هم شده این که همه این چیزها را به هیچکاک بدبخت نسبت میدهیم. البته هیچکاک یک فلاکت دیگر هم علاوه بر همه اینها دارد: تریلر میسازد. این سالها همه مان اینقدر فیلمهای شلیک نهایی و هلیکوپتر امداد 117 و رز زرد و رکس و سام و نرگس و کوکلاس و... دیده ایم که تا جنایتی رخ میدهد ، سه سوت میدانیم آدم بده اصلی کیست. اینقدر تقلبهای ریز و درشت و ضعیف و عالی و باواسطه و بیواسطه از روی دست هیچکاک شده است که دیگر اصلش برایمان جذابیتی ندارد. اما وقتی به این دقت کنیم که این فیلمها برای تماشاگر 50 سال پیش ساخته شده، به این دقت کنیم که طرز روایت هیچکاک چگونه است و چه ظرایفی را در نظر میگیرد، و به این نکته هم توجه کنیم که بسیاری از تکنیکهای ژانرها و زیرژانرهای جنایی، دلهره و وحشت که الان نخنما شده، اصلا توسط او ابداع و استفاده گردیده اند، آنوقت اهمیت او بیشتر برایمان آشکار میشود.

من خودم جزو کسانی هستم که اصلا گوشم بدهکار این حرفها نیست و هنوز هم عاشق او و فیلمهایش هستم. ضمنا میبخشید که این یادداشت اصلا در مورد بیمار روانی نبود. اگر شد، بعدا در مورد آن هم مینویسم. تا بعد.