بیمار روانی

The Master's Masterpiece

بیمار روانی

The Master's Masterpiece

سینمای ناطق ۲۹- صدا و بازیگران

نیمه دوم دهه 1930 شاهد ظهور دو زوج نویسنده/کارگردان بود که پشت سر هم شاهکار می‌ساختند و امتیازات همکاری نویسنده و کارگردان قوی را نشان میدادند: زوج دودلی نیکولز و جان فورد، و زوج رابرت ریسکین و فرانک کاپرا. فرانک کاپرا با برداشتن پلانهای طولانی بدون کوچکترین تغییری در وضع دوربین نشان میداد که چقدر به تواناییهای همکارش در نوشتن گفتگوی خوب اطمینان دارد. کاپرا اینطور استدلال میکرد که اگر گفتگو خوب است چرا آنرا پنهان کنم؟ یکی از کارهای مورد علاقه‌اش هم این بود که گفتگو را با نمای دور شروع کند و بعد آهسته آهسته، جوری که تماشاگر تقریبا متوجه نشود، دوربین را جلو میبرد تا آنکه نهایتا فقط آن دو نفری که با هم حرف میزدند در قاب قرار میگرفتند. اینطوری بنظر میرسد که تماشاگر به گفتگوی آنها علاقمند میشود و بی‌اختیار بطرف آنها میرود.

کاپرا همچنین از جمله نخستین کسانی بود که فهمید برای دیالوگ نه تنها نوشته موجز و زنده لازم است بلکه بازیگر هم در ادای آن باید مهارت خاصی کسب کند، و این شاید آخرین اصلاحی بود که کارگردانان سینما باید در فیلمهای ناطق اعمال میکردند. در دوره صامت کارگردانها میتوانستند از چیزهای پراکنده‌ای مثل کلوزآپ بازیگر، نمایی از عکس‌العمل او و نماهایی از چیزهایی که محتوای عاطفی را تقویت میکرد، ستارگان را «بسازند» و غالبا هم همین کار را میکردند. اما با آمدن صدا، تاثیر بخش زیادی از این بازی ترکیبی زیر سوال رفت. حالا نه تنها بازیگر باید حرفهایش را با صدای بلند میگفت، بلکه اساسا صدا در تماشاگران آگاهی‌ای نسبت به «خود بازیگر» پدید میاورد که نظیرش در دوره صامت نبود. دوربین ناطق چهره و صدا و حرکات و طبیعت بازیگران را در هم آمیخت و کیفیتی پدید آورد که شرکتهای فیلمسازی آنرا «جاذبه فروش» نامیدند. این جاذبه فروش، یکجور چاشنی بود که بازیگر به مهارت و استعدادش در ایفای نقش می‌افزود. اما هم‌اهمیت با قدرت بازیگری، خوش عکس بودن ستارگان بود که کارگردان میتوانست بر اساس آن کاراکتر را بنا کند و این همان چیزی بود که هرگاه درست از آن استفاده میشد بر قدرت فیلم می‌افزود. یکی از رازهای موفقیت کارگردانهایی مثل فرانک کاپرا، جان فورد، جورج کیوکر و یا ویلیام وایلر که در انتخاب ستاره استاد بودند این بود که می‌دانستند چگونه شخصیت واقعی بازیگران را با نقشهای آنها جفت و جور کنند تا از شخصیت‌ واقعی و یا پرسونای جاافتاده‌شان در افکار عمومی، برای افزایش قدرت فیلم استفاده کنند.