بیمار روانی

The Master's Masterpiece

بیمار روانی

The Master's Masterpiece

هیچی ۰- مقدمه

«هیچی» یک چیز خیلی نادر و عجیب و غریبی است که درست کردن آن کار هر کسی نیست. پلانها و سکانسهایی در فیلمهای سینمایی مختلف هستند که در آنها ثانیه‌ها طی میشود بدون آنکه اتفاق خاصی بیافتد. در دیدار اول آن پلان یا سکانس چیزی بسیار عادی و حقیر بنظر میرسد. در واقع صحنه با هیچی طی میشود و جلو میرود و تمام میشود و جوری است که آدم فکر میکند اگر دو برابرش میکردند فرقی نمیکرد و اگر نصفش میکردند هم فایده‌اش باندازه دو برابرش بود. در صحنه هیچی، معمولا حاشیه صوتی فیلم بدون تغییر است و ترکیب‌بندی قاب و گرافیک تصویر تقریبا ثابت میماند. تحرک در صحنه نزدیک به صفر است و خلاصه در مجموع ظاهرا هیچی نیست و هیچ اتفاقی نیافتاده اما کارگردان میخواسته حرفهای زیادی را با همین هیچی بزند. استفاده و ساخت این هیچی‌ها در یک فیلم شهامت و اعتماد بنفس بالایی را طلب میکند چون اندکی بی‌دقتی و یا تسلط ناکافی به فن فیلمسازی، این هیچی را خالی از محتوا و واقعا هیچی میکند. نکته خیلی جالب اینست که این هیچی‌ها علیرغم اینکه همه در ظاهر هیچی و کاملا مشابه هستند اما تاثیرات متفاوتی دارند. برخی از آنها حتی یک جوری هستند که ببینده آن، در ابتدای ارائه هیچی یک حس دارد و با ادامه هیچی و پیشرفت آن حس دیگری پیدا میکند! بهرحال نمونه‌های این هیچی‌ها هم کم نیستند. من در یادداشتهای آینده به چند تا از آنها اشاره میکنم تا منظورم را - اگر بشود - روشن کنم و بتوانیم نگاه گذرایی به انواع مختلف هیچی بیندازیم. بعدش دیگر خودتان میتوانید دنبال بقیه نمونه‌ها بگردید و احتمالا کیف کنید.

گمان نمیکنم تعداد این یادداشتها حتی به عدد ده برسد. اما فعلا میخواهم چیزی بنویسم که برایم نوشتنش کاری نداشته باشد و این موضوع «هیچی» هم فقط به قصد تفریح نوشته میشود. به دور از هرگونه خودستایی یا مظلوم‌نمایی یا هر چیز دیگر، این روش نوشتن من بسیار وقت‌گیر و نیازمند تمرکز بالا، مطالعه، بررسی و چکش‌کاری فراوان است و قبول کنید چند ماه نوشتن راجع به یک چیز خاص، کار اعصاب خرد کن و خسته کننده‌ای است. اما من متاسفانه یا خوشبختانه همین یک روش را برای پرداخت می‌پسندم و نوشتن در اینجا قبل از هر چیز تلاشی است برای آرام کردن خودم. انتقاداتی که دوستانم به من میکنند در باب اینکه این یک وبلاگ است و من دارم از آن استفاده نامعقولی میکنم را کاملا قبول دارم، ولی من هم اصراری ندارم که نویسنده یک وبلاگ باشم.

نظرات 2 + ارسال نظر

برای پست قبلی‌ات مشغول نوشتن یک جوابیه هستم که آن را در وبلاگ‌ام قرار خواهم داد. در ضمن٬ موضوع خوبی را شروع کرده‌ای.

مرتضی 25 مهر 1384 ساعت 23:41 http://www.feXon.com

این هیچی ها که گفتی خیلی حس رو به خوبی منتقل می کنند.
شاید هم اونایی که این کارو کردن یادم مونده
گرچه ممکنه از دید خودت اصلا هیچی به حساب نیان
یه نمونش سکانس اولیه بزرگراه گمشده
همونجایی که فرد سیگار میکشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد