رنگبندی تصاویر بطور کلی، تحت تأثیر عوامل مختلف همچون اشیائی که در صحنه هستند، میزانسن، نحوه نورپردازی (نوع، تعداد منابع، شدت و زاویه نور، تکنیک نورپردازی و...) و احیانا فیلترهاست. البته برای من بعنوان تماشاگر عادی سینما، اینکه از حیث تکنیکی یک صحنه چگونه سرد یا گرم جلوه میکند خیلی مهم نیست. مهم، تشخیص چرایی آن است.
یک: بجز اتاق آبی، رنگ خیلی از دیوارهای منزل پاتریس و ژولی هم آبی است. مثلا بیاد بیاورید مکالمه ژولی و وکیل را که دیوارهای پشت، آبی یکدست است. دو: اولین کار ژولی در آپارتمان جدیدش نصب چلچلراغ است. وقتی دارد آنرا وصل میکند رنگ صحنه کاملا خنثی (و نه سفید) است تا رنگ آبی چلچراغ نمود و تأثیر بیشتری داشته باشد. سه: دیواری که پشت سر مرد فلوتزن است تقریبا آبی است. در نتیجه همیشه پلانهای مربوط به او سرد هستند... در مقابل صحنههایی که رنگبندی گرم (با طیف رنگ غالب زرد،قهوهای) دارند هم کم نیستند. مثلا صحنههای بیمارستان، صحنههای دادگاه و ساندرین، محل کار! لوسیل، صحنههای مربوط به کتکزدن مرد در خیابان، صحنههای کافه و نماهای داخلی آپارتمان جدید ژولی.
میشود به این چندتای آخر از دیدگاهی جالبتر نگاه کرد. تنها رنگهای فاحشهخانه، قرمز و خیلی کمتر، آبی است. بعدتر روزمرگی محض (لوسیل) جایش را به گذشته (تصاویر تلویزیون) میدهد. کتککاری خیابانی با نماهای ژولی که ماجرا را "میشنود" و پس از آن نماهای راهپله لینک شده است که رنگبندی بشدت سرد و انتزاعی دارند. تنها صحنه کافهای که رنگبندی سرد دارد، مربوط به دیدار ژولی و آنتوان است. تنها باری که آپارتمان ژولی فضایی سرد دارد، هنگام دیدار ژولی با لوسیل است که به صحبت درباره چلچراغ میگذرد. با نگاه به مجموعه سکانسها نتیجه میگیرم گویی هر صحنهای که ارتباطش با گذشته ژولی بیشتر است در فیلم آبیتر است. در هر صحنه آنچه توسط شخصیتها گفته میشود، آنچه که ژولی بیادش میافتد و خلاصه هرچه که بازگویی و یادآوری گذشته است، با رنگبندی صحنه ارتباط کامل دارد. در مقابل هر آنچه به روزمرگی، دنیای حال و یا آینده مرتبط است گرمتر و پذیرفتنیتر ارائه میشود: اگرچه گفتگوهای ژولی و ساندرین در مورد پاتریس (و گذشته) است، ولی بهرحال حاملهبودن ساندرین، او را نماینده آینده و امید ساخته. همنشینی جذاب و حضور تناوبی رنگهای سرد و گرم در منزل اولیویه نیز قابل توجه است.
یک سکانس بامزه دیگر: ژولی برای اجاره آپارتمان به آژانس مسکن رفته. پشت سر مدیر آژانس تعدادی زونکن آبی با اتیکت سفید است. چون فیلیپ ولتر در گوشه قاب است و جلوی زونکنها چیزی نیست، در نتیجه رنگ نماها آبی و سفید است. از اینطرف، ژولی روبروی اوست و پشت سرش تابلوی قرمز و سفید بزرگی است و در نتیجه پلانهای ژولی هم قرمز و سفید شده. دو نما چندبار بهم کات میشوند و سکانس سهرنگ میشود: آبی، سفید، قرمز! تا بعد...
سلام. به خاطر یادداشت های خوبت مرسی. درباره استفاده از رنگ آبی گفتی که بیشتر جنبه دکوراتیو داره، نه به عنوان رساندن مفاهیم، اونطور که در قرمز و سفید هست. ولی من فکر می کنم مثل دو فیلم دیگه، استفاده از رنگ آبی توی این فیلم چیزی بیشتر از استفاده دکوراتیو هست.دلیلی نداره کسی مثل کیشلفسکی اینقدر از این رنگ استفاده کنه فقط بعنوان دکور... چون اولاٌ این کار یه کار کلیشه ای میشه که از کیشلوفسکی به دوره، و ثانیاٌ کیشلوفسکی فیلمش رو برای تماشاگرهای خیلی عادی که باید ده بار خورشید رو بهشون نشون بدی تا بفهمن روزه نساخته، تا بخواد یه چیزی رو اینقدر تکرار کنه. نظرت چیه؟
مرسی .این سکانس بامزه آخرت خیلی جالب بود