درباره پایان آبی نکات پراکنده دیگری هم وجود دارند.
یک: ژولی در معاشقه با اولیویه، از جهت نوع حرکات و همینطور محصور بودنش، شباهت زیادی به یک جنین دارد. اضافه کنید نور زیادی را که بصورتش تابانده شده تا همه اینها با هم، پاکی و تولد دوباره را نشان دهند. در همین سکانس نوزاد ساندرین را نیز از طریق مانیتور دستگاه سونوگرافی مشاهده میکنیم. دو: یکبار دیگر لازم است به حضور چلچراغ در سکانس پایانی اشاره کنم. سه: برای من، نماهای انعکاس چهره اولیویه روی پیانو، بنوعی دارند برای ژولی اولیویه را جایگزین پاتریس معرفی میکنند. چهار: خاطرم هست که وقتی آبی را روی VHS دیدم، شعر پایان فیلم روی تصاویر زیرنویس شده بود. اما متاسفانه DVD و در نتیجه VCD فیلم فاقد زیرنویس هستند. شخصا معتقدم درک کامل فیلم بدون درک شعر پایانی آن میسر نیست. پنج: ژولی بالاخره عشق اولیویه را میپذیرد، چون میفهمد که نمیتواند آنطور که میخواهد زندگی کند. شاید حس نوعی فریبخوردگی او را دگرگون میکند. البته نه از سوی اولیویه. چراکه اولیویه در واقع نماینده جهان پیرامون است. شش: آبی در صبحگاهان شروع میشود و در صبحگاهی دیگر به پایان میرسد. اوایل صبح، دمدمای طلوع خورشید، برای شما چه حسی دارد؟
ژولیت بینوش در مورد آبی و نیز نماهای پایانی آن میگوید: همه ما گاهی ایمانمان را از دست میدهیم، چون فشار رویمان بیش از حد سنگین میشود... فیلم با لبخند تمام میشود چون همهمان به امید نیاز داریم. البته، لبخند کمرنگیست، ولی هست...
تا بعد...
من هیچ تصوری از امید نداشتم آخر فیلم برام بیشتر نشانه ناامیدی بود . نمیدونم راجع به این موضوع نوشتی یا نه من گشتم اما ندیدم ولی به نظرم جالب میاد : سروصدای غیر عادی محیط بار اول تو خونه سابق جولی بعد در بدو ورود به خونه جدید بعد هم تو چند سکانس دیگه . صدایی مثل تو محیط کارگاههای ساختمونی .یه جورایی در تضاد با آهنگ فیلم.
بسیار خوب بوذ .به چیزهایی اشاره کردی که من هرگز نیافتم
سپاس گذارم