بخشی از گفتگوهای بین پزشک معالج و ژولی (که کریشتف کیشلوفسکی آنرا غیرضروری تشخیص داد و فیلمبرداری نکرد) به شگفتی پزشک از سلامت جسمی ژولی میپردازد و ژولی در جواب میگوید شنا میکنم. قطعا چهار نمایش استخر برای توجیه این حرف ژولی نیست و حتی بنظرم یکی از دلایل حذف این دیالوگها از آبی، تأکید شدیدتر روی نقش اصلی استخر است. استخر برای ژولی محلی است برای فرار از واقعیت، اما همچنان در استخر هم آشکارا کشمکش درونی ژولی ادامه دارد و ژولی تمام تلاشش را در استخر میکند تا گذشته را از خود پاک کند و در "حال" مغروق شود. با نگاه به صحنههایی که در پی آنها سکانسهای استخر آمده، معلوم میشود استخر نقش سوپاپ را برای ژولی بازی میکند. هرگاه فشار روحی بشدت سنگین و غیرقابل تحمل میشود به استخر پناه میبرد تا خود را راحت کند.
اولین بار که ژولی را در استخر میبینیم پس از شنیدن صدای فلوت است و مونتاژ آبی استخر را راهحل رهایی از خاطرات گذشته (نوای فلوت مشابه ساختههای پاتریس است) میداند (نمونههای محشری از اینکه راهحل یک سکانس، سکانس بلافصلش است را میتوانید در مارنی ببینید). بعلاوه استخر دارای کارکردی که در یادداشت قبل توضیح دادم هم هست. بار دوم، پس از ملاقات با آنتوان (شاهد تصادف) است. بعد اینهمه تلاش برای فرار از گذشته، آنتوان ژولی را صاف پرت میکند به زندگی سابقش. درحالیکه بنظر میرسد ژولی در فراموش کردن موفق بوده باز مثل اول فیلم (در بیمارستان) ناگهان موسیقی به او بازمیگردد. ژولی گوشهایش را میگیرد و سرش را زیر آب میبرد اما، موسیقی ساکت نمیشود. ژولی پس از آنکه برای کشتن موش و بچهموشها گربهای میاورد به استخر میرود: احساس گناه دلیل سومین حضور در استخر است (بعدا میفهمیم با عجله خودش را به استخر رسانده) و شنای ژولی هم پرخاشگرانه. یکی از چهار باری که در فیلم تصویر سیاه میشود هم اینجاست. لوسیل میگوید داری گریه میکنی؟ و ژولی یک لحظه hang میکند. بدروغ میگوید "آبه" و بسرعت موضوع را عوض میکند. دختربچههایی با مایوهای سفید و غریقهای قرمز توی استخر آبی میپرند تا یکبار دیگر سهرنگ و پرچم فرانسه تکمیل شود. نکته جالب سکانس اینکه برخلاف سایر سکانسهای استخر از فیلتر آبی برای فیلمبرداری استفاده نشده، همچنین برخلاف سه سکانس دیگر اینبار ژولی در استخر تنها نیست. گویا رنگ آبی آن سه سکانس ناشی از ذهن ژولی است یا... و بالاخره آخرین بار، پس از ملاقات با ساندرین، معشوقه پاتریس. ولی ایندفعه ژولی شنا نمیکند. به درون آب میپرد و تا آنجا که نفسش اجازه میدهد زیر آب میماند و تقریبا وقتی دیگر دارد خفه میشود سرش را بیرون میاورد. شنا نکردن استخر را آرام و بیسروصدا کرده و ژولی گویی با خالیکردن وجودش از "حس" میخواهد درد روحش را ساکت کند و به زخم التیام بخشد.
اگر در آبی استخر هست، در سفید هم برف هست و در سرخ، باران و در پایان اقیانوس. کیشلوفسکی سهگانهای بشدت مرطوب ساخته بگمانم. تا بعد...
بیمار روانی... میدونی... من «سه رنگ» رو ندیدم... یعنی فقط چند لحظش رو دیدم... این شماره تو خوندم... گمونم فقط واسه خودت مینویسی..... قداستی که از دست دادمش... سعی میکنم زود برسم بهت... فقط ۲۸ تا عقبم.... تحلیل استخرت عالی بود.... ببخش....