دولت تا پایان دهه 80 کل صنعت فیلم را تحت سیطره داشت و در همین رابطه یک چیزی را در لهستان درست کرده بود بنام "استودیوهای دولتی فیلم مستند". مستند ساختن فقط از دو راه ممکن بود: تلویزیون و همین استودیوهای دولتی. سانسور در تلویزیون سختگیرانهتر اعمال میشد و در نتیجه استودیوهای دولتی انتخاب اول بودند. فیلمهای مستند در سینماها نمایش داده میشدند؛ یا بطور مستقل و یا قبل از نمایش فیلمهای داستانی. با اینحال چون صنعت دولتی بود نگرانی برای بازگشت سرمایه اصلا معنی نداشت، دولت فقط میخواست فیلم ساخته شود و تنها کاری که کارگردانها باید میکردند، متقاعد کردن دولت بود و قبولاندن اینکه ساختن این فیلم بهتر از نساختن آن است؛ و این کاری بود که کیشلوفسکی خوب بلد بود. او کل دهه 70 را به مستندسازی پرداخت. تقریبا 15 تا مستند ساخت که چندتا از آنها را هم برای تلویزیون کار کرده بود. دغدغه نداشتن درباره مسائل تجاری سبب شده بود که کیشلوفسکی هر چیزی را با این نگاه بررسی کند که چطور میشود از این یک مستند ساخت؟ این طرز نگاه او به مسائل یک تاثیر مهم روی فیلمهای او گذاشت، با این ایده که چیزهای کوچک، چیزهای گنده تر را میسازند، کم کم روی جزییات و چیزهای بظاهر بیاهمیت متمرکز شد. این فوکوس روی نکات جزئی و ظاهرا بیاهمیت (در همه ابعاد) بعدها به یکی از مولفههای اصلی سینمای او تبدیل شد که اوجش را در تریلوژی میبینیم. تا بعد...
سلام...من از کیشلوفسکی فیلمهای زیادی دیدم..از همه قشنگتر به نظرم..زندگی دوگانه ورونیکا بود ....از نظر من این فیلمساز دید بسیار بسیار خاص و منحصر بفردی داره ..
فیلمنامهء بهشت را دوست دارم و...
من زیاد اهل فیلم دیدن نیستم
اما از وبلاگتون خوشم اومد
و از این که کاملا تخصصی نوشته اید
کلی حال کردم
باز هم سر میزنم
موفق باشید