یک. [تکمیل یادداشت قبل] اولا که حسب قرائن، آن نقاشی روی دیوار احتمالا نامش Susanna and the Elders است. و ثانیا، نشانهایی از sexual repression نورمن را میشود هنگام کندوکاو Lila در اتاق او مشاهده کرد.
دو. نفر سمت راست این عکس را میشناسید؟ اسمش گالونی بود و از آن بچههای درسخوان و محجوبی بود که همه خوبیهای عالم را یکجا دارند. وضع مالیشان البته تعریفی نداشت و پدرش توی راهآهن کار سخت و کمدرآمد اما آبرومندانهای داشت. خیلی پدرش را دوست داشت و پدرش هم او را. هنوز یادتان نیامده؟ همانی که اعتراف کرد جوهر را او ریخته تا همکلاسیاش را از دردسر نجات دهد... تصور میکنید وقتی بچه بودیم چقدر احمق بودیم که فکر میکردیم باید بزرگ شویم چون وقتی بزرگ باشیم بهتر از اینست که بزرگ نباشیم؟ خیلی؟ اشتباه میکنید. خیلی بیشتر از این حرفها.
سه. [برای سروش] گفته بودی لیست بهترینهایم را بدهم. ولی متاسفانه انتخاب کردن برخی، یعنی انتخاب نکردن بقیه. نام بردن از مثلا صد فیلم برای من کار خیلی سختی نیست، سختی ماجرا اینجاست که باید از سایر فیلمها صرفنظر کنم. خصوصا که ممکن است تصور شود هرچه که حذف شده، باید حذف میشده. بعلاوه، انتخاب کردن فقط برای چیزهای همگن است که کار بدرد بخور یا بامفهومی بنظر میرسد. فهرستی که در آن هم گریفیث باشد و هم (مثلا) جارموش، بنظرم چیز خیلی مسخرهای باید باشد. خلاصه که خیلی پابند فهرستها نباش چون معمولا نه چیزی را نشان میدهند و نه چیزی را ثابت میکنند. ولی بهرحال شاید امتیازاتم به فیلمها در فکسون به کارت بیاید. ضمنا بهترینها و دوست داشتنیترینها دو موضوع جداگانه و شایسته دو جور توجه هستند که تو از هر دو واژه استفاده کردهای. از همه اینها گذشته، تو که گفتهای بدت نمیاید با هم مکاتبه داشته باشیم، فرض کن من هم بدم نمیآمد. لااقل آدرسی، سایتی، نشانیای چیزی از خودت به جا میگذاشتی!
چهار. در هفت روز گذشته کاربران مختلف با جستجوی این 44 کلیدواژه به وبلاگ من آمدهاند: (به ترتیب نزولی دفعات جستجو)
والنتین / فیلم ده فرمان کیشلوفسکی / مارتین اسکورسیزی / سینمای ژاپن / سبک رومانتیسم در موسیقی و از نت هایش / دیوانه از قفس پرید جک نیکلسون / پرتقال کوکی / عکس ساک زن / حاشیه نشینی چیست؟ / والنتین / عکسهای جنسی / شگردهای موبایل / از بین بردن فیلتر / انواع بیماری روانی / حرفهای عاشقانه و عکس / باستر کیتون / رئالیست+فلسفه / آهنگ موبایل+پینک فلوید / بدبینی / پخش مستقیم تصویری تلویزیون طلوع / عنوان بندی / سکانس افتتاحیه در فیلمنامه / نجات سرباز رایان / ویژگیهای دوره جوانی / سینما+امریکا / مشهورترین فیلم دنیا / دکوراتیو / آبی کیشلوفسکی / اهمیت رنگ قرمز در فرانسه / چلچراغ / "عنوان بندی" / صدا برای زنگ موبایل / وبلاگ یه بیمار روانی / تصاویر تلویزیون المان / پینک فلوید / تحلیل فیلم قرمز کیشلوفسکی / تارکوفسکی / تعریف بدبینی / فیلمهای تجاوز / عنوان بندی فیلم / آل پاچینو / اسکار فیلم خارجی / رابرت دونیرو / فیلم روح هیچکاک.
(منبع: Google Analytics)
جا دارد که بنده از طرف خودم و به نیابت از عوامل جستجوگر (شامل گوگل، یاهو، MSN، پارسیک و سایرین) و همینطور خود این افراد، از بیشترشان بخاطر سر کار گذاشتن آنها عذرخواهی کنم.
پنج. برای یادداشتهای آبی و نیز تا نیمههای مطالب سینمای ناطق، اینقدر وبلاگنویسی را جدی گرفته بودم که بیا و ببین! هی ببین و بخوان و تحقیق کن و یادداشت بردار و تنظیم کن و بنویس و ویرایش کن و آپدیت کن و صفا کن و اوووه! بعد به خودم گفتم بابا take it easy. این فقط یک وبلاگ است و اینقدر وقت گذاشتن نمیخواهد که! نتیجهاش حالا شده اینکه هنوز درست نمیدانم راجع به دوش روانی چه خواهم نوشت و چند یادداشت خواهد شد. البته بخشیاش هم به این خاطر است که در یک لحظه ضعف متقاعد شدم که من باید در مورد این موضوع بنویسم، پس مینویسم! و حالا با تقریب خوبی میتوان گفت که مثل [...] در گل گیر کردهام. البته نمیگویم ایام ماضی بهتر از ایام فعلی بود ها؛ فقط میگویم جور دیگری بود، همین. غرض اینکه فعلا دارم دور مساله میچرخم تا کمکم بفهمم باید چه کارش کنم. اگر یادداشتها چندان منسجم نیست ببخشایید. راستی همانطور که دیدهاید عنوان کلی مجموعه یادداشتهای در دست اقدام «دوش روانی» است. میتوانست چیزهای دیگری هم باشد مثلا «سکانس قتل ماریون کرین زیر دوش در فیلم روانی ساخته آلفرد هیچکاک» اما آنچه باعث شد عنوان فعلی را انتخاب کنم صرفا این بود که زیر یادداشتها نوشته میشود: «بیمار روانی، دوش روانی». غیر از دوش روانی تنها یک عنوان دیگر به ذهنم رسیده بود: «دوش تمام فلزی». عنوان خوشتیپ و باکلاس دیگری به ذهنتان میرسد؟
شش. آمیگوی چندین ساله و بسیار دوستداشتنی، اخیرا وبلاگنویس شده یا درستتر بگویم، وبلاگدار شده. اول به همت من پایش به فکسون باز شد، حالا هم به همت خودش وبلاگنویس شده. با اینکه قلم سینماییاش خیلی کمکار است، ولی وقتی مینویسد خواندنی مینویسد. این هم وبلاگش: نهفت.
هفت. کسی برای یادداشت تارکوفسکی کامنت گذاشته که: «متاسفم برای تو / لطفا به جای نوشتن در باره هنر سینما بهتر است همان فیلم های سزگم کننده ات را ببینی! / وای به حال جامعه ما / باز هم برای تو بسیار متاسفم». سابقه نداشت که کسی در یک متن کوتاه دو خطی دو بار برایم اظهار تاسف کند.