پرچم فرانسه از سه رنگ آبی، سفید و قرمز تشکیلشده که به ترتیب به آزادی، برابری و برادری اشاره دارند. ایده کریشتف پیشیویچ این بود که سه فیلم با نام آبی، سفید و قرمز ساختهشوند که بازگوکنندههای آزادی، برابری و برادری باشند. هر کس دیگری چنین ایده نابی به ذهنش میرسید، احتمالا جوری این سه فیلم را مینوشت که تا حدودی نوعی فیلم تبلیغاتی برای فرانسه بشمار میرفت. اما پیشیویچ نمیخواست مانیفستی تبلیغاتی ارایه کند. به فیلمهایی سیاسی و یا حتی اجتماعی هم نیاندیشید. او میخواست نشان دهد که آزادی، برابری و برادری در سطح فرد (و زندگی خیلی خصوصی او) چه معناهایی را میتواند داشته باشد. همچنین میخواست اشارهگر این نکته باشد که نکند وقتی داریم در مورد مثلا آزادی در سطح فرد صحبت میکنیم، به اولین برداشتهایمان اکتفا کنیم. مثلا اگر صحبت از آزادی فردی میکنیم، منظور این نیست که فلانی یا در زندان هست یا نیست، یا میتواند با پدرش مخالف باشد یا نمیتواند. نه، به اینها اکتفا نکنیم و کمی موشکافانهتر، آنرا در لایههای بسیار عمیقتر زندگی انسانی و فردی جستجو کنیم.
بهمین خاطر است که اگر من نمیدانستم که آبی فرایافتی برای آزادی است، نمیفهمیدم که فیلمی درباره آزادی است. چون آزادی در لایههای زیرین فیلم ارایه شده. من میگویم آبی درباره آزادی است بنا بدلایل یک، دو، سه. درست است ولی اگر از قبل میگفتند که فیلمی است درباره برابری، آنوقت میگفتم که بله، درباره برابری است بنا بدلایل چهار، پنج، شش و این خصوصیت فیلم خیلی ارزشمند است: فیلمی ساخته شده که با اینکه درباره آزادی است، اما فقط درباره آن نیست و درباره خیلی چیزهای دیگر هم هست (یا میتواند باشد، بسته به تعبیر تماشاگر). گرچه، اگر بدانیم که فیلمی درباره آزادی را تماشا میکنیم، آنرا عمیقتر و لذتبخشتر میابیم. عینا این موضوع در مورد سفید و قرمز هم صدق میکند و پیشیویچ چنین پیشفرضهایی را برای چگونهبودن این فیلمها در نظر داشت. بر همین اساس هم فیلمنامههای سهرنگ توسط او و کیشلوفسکی و با مشاوره هولاند و زبروسکی ( و برای آبی، اسلاومیر ایجاک) نوشته شد. ایجاک فیلمبرداری آبی را هم بعهده داشت.
... بهار آنست که خود ببوید، نه آنکه تقویم بگوید! سال نو مبارک. تا بعد...